نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 230
فرمود: على.
(1) گفت: تو فرزند كسى
هستى كه در عبرانى اسمش «اليا» است و در عربى «على»؟
فرمود: آرى.
پرسيد: فرزند كداميك از
پسرانش هستى؛ شبّر يا شبير؟
فرمود: شبير.
در اين هنگام پيرمرد،
شهادتين را جارى ساخت و مسلمان شد.
امام صادق- 7- مىفرمايد: از آنجا رفتيم تا بر هشام بن عبد الملك وارد شديم و او از
تخت، پايين آمد و ما را استقبال كرده و گفت: مسألهاى روى داد و هيچ يك از دانشمندان،
نتوانستند جواب دهند و آن اينكه: اگر امتى امام واجب الإطاعه خود را بكشند، خدا چه
نشانهاى به آنها نشان مىدهد؟
پدرم فرمود: اگر اين
گونه شوند، در آن هنگام هر سنگى را بلند كنند زير آن خون تازه مىيابند.
هشام، سر پدرم را بوسيد
و گفت: راست گفتى. روزى كه جدّت على بن ابى طالب كشته شد، سنگى نزد درب خانه پدرم
مروان بود، دستور داد تا آن را بلند كنند، زير آن سنگ، خون تازهاى ديديم كه
مىجوشيد. من نيز در باغى حوض بزرگى داشتم كه اطرافش با سنگهاى سياه چيده شده بود.
روزى دستور دادم كه آنها را بردارند و به جايش سنگهاى سفيد بگذارند، كه ديدم از
زير آنها خون تازه جوشيد. بعد فهميدم كه در همان روز، حسين بن على- 8- كشته شده است. سپس رو به پدرم نمود و گفت: اگر مىخواهى همين جا بمان،
همه چيز را در اختيارت مىگذاريم و اگر هم مىخواهى، مىتوانى برگردى.
پدرم فرمود: خير، ما به
سوى قبر جدّم بر مىگرديم. پس هشام اجازه برگشتن داد. اما پيش از ما كسانى را به
آباديها و شهرهاى مسير ما فرستاده بود تا به مردم بگويند به ما جا و آب و غذا
ندهند، تا ما از تشنگى و گرسنگى از پا درآييم.
ما از شام در آمديم و به
سوى مدينه روانه شديم. به هر منزلى كه مىرسيديم
نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 230