نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 205
شكارچى گفت: يا ابن رسول اللَّه! من جرأت اين كار را ندارم.
حضرت فرمود: پس بچه آهو
را بده تا به او شير دهد و برگرداند. و شكارچى نيز پذيرفت و بچه آهو را آورد. وقتى
كه آهو بچهاش را ديد همهمهاى كرد و اشك از چشمانش سرازير گرديد.
حضرت فرمود: اى شكارچى!
بخاطر من بچهاش را به او ببخش. شكارچى هم قبول كرد. آهو با بچهاش مىرفت و
مىگفت: گواهى مىدهم كه شما از خاندان رحمت هستيد و بنى اميّه از خاندان لعنت[1].
تكلّم امام سجّاد (ع)
با آهو
(1) 4- امام باقر- 7- از پدر بزرگوارش نقل مىكند كه: پدرم با عدّهاى از خاندان و يارانش به
باغى رفتند. دستور داد تا سفرهاى گسترده شود. وقتى خواستند مشغول خوردن شوند،
آهويى از طرف صحرا آمد و ناله كنان نزد پدرم رفت. از پدرم پرسيدند: اى پسر رسول
خدا! اين آهو چه مىگويد؟
حضرت فرمود: او مىگويد
سه روز است كه چيزى نخوردهام، دست به او نزنيد تا بگويم با ما غذا بخورد. آنها
قبول كردند. حضرت آهو را خواند و آهو مشغول خوردن گشت اما يكى از ياران امام، دست
بر پشت آهو ماليد كه سبب فرار آهو گرديد.
پدرم فرمود: مگر من
نگفتم به او دست نزنيد؟ آن مرد قسم خورد كه نيّت بدى نداشتم.
پدرم به آهو گفت: برگرد،
اينها كارى با تو ندارند. آهو برگشت و غذا خورد تا اينكه سير شد و صدايى كرد و
رفت.
از حضرت پرسيدند: يا ابن
رسول اللَّه! اين بار چه گفت؟