نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 167
صيحه مىزدند. وقتى كه مردم آنها را دور مىكردند، حضرت
فرمود: «با آنها كارى نداشته باشيد؛ چون آنها نوحه مىكنند!»[1].
نفرين على (ع)
(1) 27- هنگامى كه به
على- 7- خبر رسيد كه بسر بن ارطاة از طرف معاويه به يمن رفته و در آنجا
برخى كارهاى ناروا انجام داده است، فرمود:
«خداوندا! بسر، دينش را
به دنيا فروخته، عقلش را از او بگير». عقل بسر بن ارطاة اختلال پيدا كرد و ديوانه
شد. و شمشيرى از چوب برمىداشت و با آن بازى مىكرد بدين حال بود تا اينكه مرد[2].
(2) 28- على- 7- به جويرية بن مسهر فرمود: «بعد از اين در حق تو ظلم مىكنند و دست و پايت
را قطع مىكنند و به دار مىآويزند».
مدتى گذشت تا اينكه
معاويه، زياد بن ابيه را والى كوفه نمود. او دست و پاى جويريه را قطع كرد و او را
به دار آويخت[3].
(3) 29- على- 7- فرمود: «من شما را به سوى حق خواندم، ولى از آن رو برگردانديد. ولى بعد
از من واليانى بر شما مسلط مىشوند و شما را با تازيانه مىزنند. و نشانه آن اين
است كه يك نفر (حجّاج) از طرف يمن مىآيد»[4].
(4) 30- ميثم تمّار؛
غلام يك زن بود. على- 7- او را خريد و آزاد كرد.
پرسيد: «اسمت چيست؟»
گفت: سالم. فرمود: «رسول خدا- 6- به من خبر داد كه در ميان
عجم، نامى كه پدرت براى تو گذاشته است «ميثم» است».