نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 165
على (ع) و اويس قرنى
(1) 24- اين خبر مشهور
است كه على- 7- قبل از جنگ به سه طايفه، فرمود: «مأمورم كه با ناكثين و
قاسطين و مارقين جنگ كنم». پس همان گونه كه خبر داده بود با آنها جنگ كرد. و طلحه
و زبير وقتى كه آمدند و براى رفتن به عمره اجازه گرفتند، حضرت فرمود: «به خدا!
اينها به عمره نمىروند، بلكه به بصره مىروند و همان گونه هم شد كه فرموده بود».
وقتى كه خبر اجازه گرفتن
آنها را به ابن عباس مىگفت، فرمود: «من به آنها اجازه دادم با اينكه مىدانم آنها
چه حيلهاى در سر دارند. خدا كيد و حيله آنها را به خودشان برمىگرداند و مرا بر
آنها پيروز مىكند».
وقتى كه در ذى قار نشسته
بود و بيعت مىگرفت، فرمود: «از طرف كوفه هزار نفر مىآيند نه يك نفر كم و نه يك
نفر زياد و با من بر مرگ بيعت مىكنند».
ابن عباس مىگويد: مضطرب
شدم و ترسيدم شايد يكى كم يا زياد باشد كه در آن صورت ما چه كار كنيم. وقتى آنها
آمدند آنان را شمردم تا 999 نفر رسيد و ديگر كسى نيامد. گفتم: إِنَّا
لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ! چرا حضرت اين گونه گفت؟
در فكر بودم كه شخصى را ديدم
پياده مىآيد تا آمد و نزديك شد. قباى پشمى بر تن داشت و با خود، شمشير، سپر و مشك
آب، حمل مىكرد. وقتى كه به نزديكى امير المؤمنين- 7- رسيد، گفت: دستت
را دراز كن تا بيعت كنم.
حضرت فرمود: «بر چه بيعت
مىكنى؟ گفت: بر اينكه از تو اطاعت كنم و پيش روى تو بجنگم تا شهيد شوم يا اينكه
خدا تو را پيروز گرداند».
حضرت فرمود: اسمت چيست؟
گفت: اويس.
حضرت پرسيد: اويس قرنى؟
گفت: بلى، در اين هنگام
حضرت تكبير گفت و فرمود: «حبيبم رسول خدا- 6- به من خبر داده
بود كه شخصى را درك مىكنم كه اسمش «اويس قرنى» است، او از حزب خدا و از حزب
پيامبر است و در نهايت شهيد
نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 165