responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 164

درون آن نيز كاغذى بيرون آورد و براى آنها خواند. همه آنها شفا يافتند و برخاستند و رفتند[1].

على (ع) و مروان‌

(1) 22- شخصى مى‌گويد: بعد از جنگ بصره، خدمت على- 7- بودم.

ابن عباس آمد و گفت: خواسته‌اى دارم.

حضرت فرمود: «آمدى براى مروان بن حكم امان بگيرى؟».

ابن عباس گفت: بلى، آمدم براى او امان بگيرم.

حضرت فرمود: «به او امان دادم ولى برو او را به ترك خود سوار كن و اينجا بياور تا ذليل شود و صولتش بشكند».

وقتى كه ابن عباس او را بر ترك خود سوار كرد و آورد، حضرت فرمود: «بيعت كن، وقتى كه دستش را دراز كرد تا بيعت كند، حضرت دستش را كشيد و فرمود:

آن دست يهودى است اگر بيست بار هم بيعت كند بيعتش را مى‌شكند.

سپس فرمود: اى پسر حكم! ترسيدى كه سرت را در اين جنگ از دست بدهى؟

نه به خدا سوگند تو نمى‌ميرى تا از صلب تو فلان و فلان در آيند و چندين سال بر اين ملت، ظلم كنند»[2].

(2) 23- اشعث بن قيس اجازه خواست تا خدمت على- 7- برسد. ولى قنبر نگذاشت. اشعث اصرار كرد. حضرت بيرون آمد و فرمود: «ما كجا و تو كجا؟

اگر به غلام ثقيف متعرض شوى پوست ساق پايت جمع مى‌شود».

پرسيد: غلام ثقيف كيست؟ فرمود: غلامى كه اميرى مى‌كند و خانه‌اى از عرب نمى‌ماند مگر اينكه ذلت را بر آن وارد كند. پرسيد: چه مدت امارت مى‌كند.

فرمود: «بيست سال»[3].


[1] بحار: 41/ 195، حديث 7.

[2] بحار: 41/ 298، حديث 26.

[3] بحار: 41/ 199، حديث 28.

نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 164
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست