نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 163
مضطرب شدم، فرمود: «دور شو، دور شو، تو با اكراه به اينجا
آمدهاى نه با رضايت دل. تو ميسره هستى».
وقتى كه رفت به او
گفتند: امير المؤمنين با تو كارى كرد كه با هيچ كس نكرده بود.
گفت: من غلام خانواده فلان
بودم و اسم من ميسره بود. از آنها جدا شدم و ادّعا كردم كه من آن نيستم ولى على-
7- مرا به اسم خودم صدا كرد[1].
(1) 20- معاويه حضرمى
مىگويد: سوارانى خدمت على- 7- آمدند و ابن ملجم نيز با آنها بود. وقتى
كه على- 7- از اسم و رسم او پرسيد، جواب صحيح نداد.
حضرت فرمود: دروغ
مىگويى! تا اينكه مجبور شد اسم واقعى پدرش را بگويد در اين حال على- 7- فرمود: راست گفتى[2].
على (ع) و شفاى
مريضان
(2) 21- امام صادق- 7- مىفرمايد: مالك اشتر بر على- 7- وارد شد و سلام كرد، على-
7- جوابش را داد و فرمود: «چه چيز باعث شد كه در اين ساعت، به اينجا
بيايى؟».
گفت: دوستى و عشق تو اى
امير مؤمنان! حضرت فرمود: دم در، كسى را ديدى؟
گفت: بلى، چهار نفر را
ديدم. مالك اشتر با على- 7- به دم در رفتند و در آنجا شخصى نابينا،
جذامى، فلج و شخصى مبتلا به مرض برص بودند.
حضرت فرمود: اينجا چه
كار مىكنيد؟ گفتند: بخاطر مرضى كه داريم آمدهايم. حضرت برگشت و بقچهاى را باز
كرد و در آن بسته چرمى را در آورد و از