responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 139

هم پيمانان يهود از غطفان، چهار هزار سوار جمع كردند و آمدند تا آنها را يارى كنند. در اين موقع يك نفر آمد و گفت: اى گروه غطفان! به داد قبيله خود برسيد كه از آنها غافل مانده‌ايد! شبانه سوار شدند و رفتند. وقتى كه صبح به قبيله خود رسيدند، آنها را در سلامت يافتند.

(1) گفتند: فهميديم كه اين از طرف خدا بوده تا اينكه محمّد- 6- بر يهوديان خيبر پيروز شود.

حضرت، زير درختى فرود آمد و استراحت نمود. وقتى كه ظهر شد، منادى رسول خدا- 6- مردم را پيش ايشان جمع كرد. مردى هم كنار آن حضرت نشسته بود. حضرت فرمود: اين شخص را مى‌بينيد، من خوابيده بودم او آمد و شمشيرم را كشيد و گفت: الآن چه كسى از من جلوگيرى مى‌كند؟ گفتم «خدا». همين طور بى‌حركت ماند. سپس فرمود: آزادش كنيد و مجازاتش نكرد.

وقتى كه على- 7- قلعه‌هاى خيبر را گشود. يك قلعه مانده بود و تمام اموال و مواد غذايى آنها در آنجا بود و از هيچ طرف نمى‌شد نفوذ كرد. حضرت آنجا را محاصره كرد، يك نفر يهودى پيش آن حضرت آمد و گفت: اى محمّد! به من و خانواده‌ام امان بده تا تو را بر گشودن قلعه راهنمايى كنم! حضرت فرمود: «در امان هستى چگونه راهنمايى مى‌كنى؟».

يهودى گفت: دستور بده اينجا را بكنند، چون آب قلعه از اينجا مى‌گذرد! وقتى كه آب را منحرف كردى بى‌آب مى‌مانند و تسليم مى‌شوند.

حضرت فرمود: «تو را امان دادم ولى خدا غير از اين را مى‌گويد!» وقتى كه صبح شد، حضرت سوار استر خود شد و به مسلمانان فرمود: «دنبال من بياييد». به طرف قلعه حركت كرد. يهوديان به حضرت تير انداختند و سنگ باران كردند ولى حضرت، هيچ توجّهى نكرد و آنها از چپ و راست او مى‌گذشتند و به پيامبر و مسلمانان برخورد نمى‌كردند، تا اينكه به در قلعه رسيد. با دست مبارك به ديوار اشاره نمود، ديوار فرو رفت و با زمين برابر شد. پيامبر- 6- به‌

نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 139
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست