نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 135
مركب حضرت، بر روى آب رفت و مردم نيز پشت سر او آمدند و حتى
پاهاى مركبهايشان نيز تر نشد[1].
حفظ اسرار نظامى
(1) 197- وقتى كه پيامبر
اكرم- 6- خواست به طرف مكّه برود، تا آن را فتح كند، فرمود:
«اى خداى مهربان! اسرار ما را از قريش بپوشان تا اينكه به خانههاى آنها برسيم».
پس خبرى به اطلاع آنها نرسيد.
حاطب بن ابى بلتعه كه
مسلمان شده و جزء مهاجرين بود، خانوادهاش در مكّه بودند. قريش به خانواده حاطب
گفتند: شما براى حاطب نامهاى بنويسيد و از او بخواهيد تا ما را از اخبار محمّد،
آگاه سازد. نامه را نوشتند و قريش آن نامه را توسط زنى، مخفيانه به مدينه
فرستادند. حاطب نيز در جواب نوشت: محمّد به سوى شما مىآيد و آن نامه را به زن داد
و او راهى مكّه شد. پيامبر اكرم- 6 فرمود: «خداوند متعال به
من خبر داده كه حاطب نامهاى را توسط زنى به مكّه فرستاده، كيست برود و نامه را از
او بگيرد؟».
زبير گفت: من. حضرت
فرمود: على نيز با تو باشد.
آنها رفتند و در راه به
آن زن رسيدند. گفتند: نامه كجاست؟
زن گفت: من نامهاى
ندارم و هر چه داشت به سوى آنها انداخت.
زبير گفت: نامهاى
ندارد.
على- 7-
فرمود: «خدا و پيامبر دروغ نمىگويند». بعد از گفتن اين سخن شمشيرش را كشيد و گفت:
يا نامه را در مىآورى و يا تو را مىكشم. زن نامه را از لاى گيسوانش درآورد. در
اين هنگام اين آيه شريفه نازل شد: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا
عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ[2][3].
[1] بحار: 21/ 30، حديث 31 و اثبات الهداه: 2/ 117،
حديث 518.
[2] يعنى:« اى ايمان آورندگان! دشمنان من[ خدا] و
دشمنان خودتان را دوست نگيريد».