نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 127
آب دهان انداخت. سر ديگ را برداشت و نگاه كرد و به همسرم گفت:
نانها را از تنور در بياور و يكى- يكى به من بده. زن نانها را در مىآورد و رسول
خدا- 6- و على- 7- آنها را در آب گوشت، خرد
مىكردند. زن وقتى دوباره دستش را به تنور مىكرد، مىديد جاى نانها پر شده. تا
اينكه ظرف پر شد سپس فرمود: «ده نفر وارد شوند و بخورند». ده نفر مىآمدند و
مىخوردند و سير مىشدند غذا به حال خود بود.
به جابر مىفرمود: «ذراع
گوسفند بده». پس از آن ده نفر ديگر وارد مىشدند و مىخوردند و سير مىشدند و از
غذا چيزى كم نمىشد و پيوسته مىفرمود: «ذراع بده».
آخر گفتم: يا رسول
اللَّه! گوسفند چند ذراع دارد.
فرمود: «دو ذراع» گفتم:
سه ذراع به شما دادم.
فرمود: «اگر ساكت
مىماندى، تمام مردم از ذراع مىخوردند». همه خوردند و سير شدند. سپس به من فرمود:
«بيا با هم بخوريم». من، پيامبر اكرم- 6- و على- 7- غذا خورديم ولى از نان و گوشت، چيزى كم نشده بود. و بدين منوال چند روز
از آن غذا خورديم[1].
قرض جابر
(1) 190- جابر مىگويد:
پدرم در جنگ احد شهيد شد. روزى پيغمبر خدا- 6- به من فرمود:
«با قرض پدرت چه كار كردى؟».
گفتم: هنوز ادا نشده
است.
پرسيد: «به چه كسى مقروض
بود؟».
گفتم: به فلان يهودى.
پرسيد: «زمان پرداختش چه
وقت است؟» گفتم: «وقت چيدن خرما».