نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 126
هنگامى كه ضربه سوّم را وارد ساخت، سنگ قطعه قطعه شد.
آنگاه حضرت پرسيد: در هر
جهش برق چه ديديد؟ گفتند: كاخهاى فلان كشورها را.
رسول خدا- 6- فرمود: هر چه را ديديد، آنها را فتح خواهيد كرد.
جابر مىگويد: در خانه يك
صاع جو و يك گوسفند داشتيم، به همسرم گفتم:
رسول خدا- 6- از گرسنگى سنگ به شكم بسته بود! اى كاش اينها را مىپختيم و ايشان را
دعوت مىكرديم.
(1) همسرم گفت: برو به
پيامبر- 6- بگو اگر اجازه داد اين كار را بكنيم. رفتم و
گفتم: يا رسول اللَّه! در خانه غذايى داريم ناهار را مهمان ما باش.
فرمود: «در خانه چه
داريد؟» گفتم: يك صاع جو و يك گوسفند.
حضرت فرمود: «تنها بيايم
يا با كسى كه دوست دارم؟».
خجالت كشيدم بگويم: تنها
بيا. گفتم: «با هر كه دوست داريد بياييد» و خيال كردم فقط على- 7- را
با خود خواهد آورد.
برگشتم به خانه و به
همسرم گفتم: تو نان را بپز، من نيز گوسفند را ذبح مىكنم. وقتى كه كار را تمام
كرديم گوسفند را قطعه قطعه كرديم و در ديگى ريختيم. و بالأخره غذا پخته شد گفتم:
يا رسول اللَّه غذا را حاضر كرديم، تشريف بياوريد.
حضرت بر لب خندق ايستاد
و با صداى بلند گفت: اى مسلمانان! جابر شما را به ناهار دعوت مىكند. دعوت او را
اجابت كنيد. تمام مردم به دنبال رسول خدا- 6- به راه
افتادند. در راه نيز حضرت به هر كس مىرسيد او را به همراه خود مىآورد. با سرعت دويدم
به طرف خانه و جريان را به همسرم گفتم.
همسرم گفت: تو مگر به
رسول خدا- 6- نگفتى ما چقدر غذا داريم؟
گفتم: چرا؟
همسرم گفت: پس نترس او
به آنچه انجام مىدهد داناتر است پس پى بردم كه همسرم از من آگاهتر است.
مردم آمدند، رسول خدا-
6- فرمود تا بيرون از خانه نشستند و خودش با على- 7- وارد خانه شد. به تنور نگاه كرد و نانها را ديد. در آن
نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 126