responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 125

يهودى گفت: قريش راست مى‌گويند كه محمّد ساحر است! بعد از آن به سلمان گفت: نخلها را گرفتم ولى طلا مانده است.

رسول خدا- 6- سنگى را كه در جلوش بود برداشت. و آن سنگ بهترين طلا شد و يهودى گفت: طلايى به خوبى اين نديده‌ام. اوّل ده اوقيه قيمت كرد، اما به نظرش رسيد كه بيشتر از اين مى‌ارزد بنا بر اين تا چهل اوقيه بالا برد.

سلمان مى‌گويد: آزاد شدم و برگشتم و پيوسته ملازم خدمت رسول خدا- 6- بودم‌[1].

(1) 189- جابر مى‌گويد: وقتى كه احزاب عرب در جنگ خندق جمع شدند، پيامبر اكرم- 6- با مهاجرين و انصار به مشورت پرداخت. سلمان گفت: در ميان عجم اين گونه رسم بود كه اگر سپاهى به شهرى حمله مى‌كرد و مردم شهر، ياراى مقاومت نداشتند، اطراف شهر را خندق مى‌كندند و از يك طرف جنگ مى‌كردند.

خداوند متعال به پيامبر- 6- وحى فرستاد كه به پيشنهاد سلمان عمل كند.

رسول خدا- 6- جاى خندق را تعيين كرد و براى هر كس ده ذراع داد تا حفر نمايد.

جابر مى‌گويد: روزى در مسير خندق، سنگى ظاهر شد كه هيچ كس را توان شكستن آن نبود. دوستانم مرا فرستادند تا قضيه را به عرض رسول خدا- 6- برسانم. من نيز خدمت رسول خدا- 6- آمدم، ديدم به پشت خوابيده و سنگى را نيز به شكم بسته است. قضيّه را گفتم، پس حضرت برخاست و با من آمد. مقدارى آب بر دهان گرفت و به سنگ پاشيد. كلنگ را برداشت و به سنگ زد، برقى جهيد. مسلمانان در روشنايى آن برق كاخهاى يمن را ديدند. و ضربه دوم را وارد كرد، باز هم برق زد و در آن، كاخهاى ايران و عراق را ديدند. و


[1] بحار: 22/ 386، حديث 6.

نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 125
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست