responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 117

(1) 180- ابو بكر در غار مضطرب شد و ترسيد. خواست بيرون برود كه يكى از قريشيان جلو غار آمد و بول كرد. ابو بكر گفت: اين شخص ما را ديد.

حضرت فرمود: «اگر ما را ديده بود، هنگام بول، روى خود را به طرف ما بر نمى‌گرداند. هان! نترس خدا با ماست، آنها به ما دسترسى پيدا نمى‌كنند».

اما باز هم اضطراب ابو بكر تمام نشد. وقتى پيامبر وضع او را چنين ديد، پاى مبارك را به ديواره غار زد، درى به طرف دريا باز شد و يك كشتى در آنجا آماده بود. سپس فرمود: «ديگر آرام باش، اگر وارد غار شوند از اين در خارج شده و سوار كشتى مى‌شويم». ابو بكر آرام شد.

قريش دنبال آنها گشتند تا اينكه مأيوس شدند برگشتند.

ابن اريقط، گوسفندان خود را هنگام شب، كنار غار آورد. حضرت او را صدا كرد و فرمود: «به ما كمك مى‌كنى؟» جواب داد: بلى. به خدا سوگند كبوتر و عنكبوت به راستگويى تو دلالت مى‌كنند. آنگاه شهادتين را گفت و مسلمان شد.

حضرت فرمود: «خدا را بخاطر هدايت تو حمد و ثنا مى‌كنم. وقتى همه خوابيدند، گوسفندان مردم را به خودشان بسپار و جاى ما را به على- 7- بگو و به غلام ابو بكر نيز خبر بده».

ابن اريقط آمد و دستور رسول خدا- 6- را به انجام رساند. على- 7- و نيز غلام ابو بكر به غار آمدند. پيامبر اكرم- 6- به على- 7- فرمود: «يا على! مركب و توشه راه براى ما تهيّه كن و به اينجا بفرست. و كارهايت را اصلاح كن. آنگاه با مادرت و فاطمه- سلام اللَّه عليها- به يثرب روانه شو». ابو بكر نيز به غلامش دستوراتى داد.

على- 7- نيز دستورات پيامبر را اجرا كرد. پيامبر ابن اريقط را و ابو بكر، غلامش را به ترك خودشان سوار كردند و به سوى يثرب روانه شدند[1].

(2) 181- در شب هجرت، وقتى كه رسول خدا- 6- با همراهان‌


[1] بحار: 19/ 74، حديث 26.

نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 117
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست