نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 102
اسقف گفت: من او را تصديق مىكنم و از وى پيروى مىنمايم! (1)
قيصر گفت: ولى اگر من اين كار را انجام بدهم، حكومت از دستم مىرود.
بعد از آن دستور داد
جستجو كنند و ببينند آيا كسى از قبيله پيامبر در آنجا هست تا سؤالاتى از او بكند.
ابو سفيان و عدهاى از
قريش به تجارت آمده بودند. آنها را پيش قيصر حاضر ساختند.
قيصر گفت: نزديكترين شخص
به او پيش من آيد. ابو سفيان آمد! قيصر گفت: در باره كسى از شما مىپرسم كه ادّعا
مىكند پيامبر است. سپس به همراهان ابو سفيان گفت: اگر دروغ گفت، او را تكذيب
كنيد.
ابو سفيان مىگويد: اگر
از همراهان خود حيا نمىكردم همه چيز را خلاف واقع مىگفتم.
قيصر پرسيد: نسب او
چگونه است؟
ابو سفيان گفت: صاحب نسب
خوبى است.
پرسيد: آيا كسى قبل از
او اين ادّعا را كرده است؟
جواب داد: نه.
پرسيد: بزرگان قوم از او
پيروى مىكنند يا ضعفاى قوم؟
گفت: ضعفاى قوم.
پرسيد: آيا پيروان او
رفته رفته افزايش مىيابند يا رو به كاهش است؟
گفت: هر روز بر تعدادشان
افزوده مىشود.
پرسيد: آيا شخصى از دين
او برگشته است؟
جواب داد: نه.
پرسيد: آيا مكر و حيله
مىكند؟
گفت: نه.
پرسيد: آيا با شما جنگ
كرده است؟
نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 102