نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد جلد : 2 صفحه : 68
جوان از انصار آماده نبردشان شدند، اما پيامبر آنها را منع
كرد و فرمود اين مردم همتاهاى خود را مىطلبند.[1]
سپس به على 7 و «حمزه» و «عبيدة الحرث» فرمان داد به جنگشان بروند، چون
جلو آمدند قريش پرسيد: شما كه هستيد؟ ايشان خود را معرفى كردند، و جنگ در گرفت على
7 به جنگ «وليد بن عتبه» كه مردى شجاع و متهوّر بود رفت، چند ضربه
ميانشان رد و بدل شد، اما ضربه وليد به خطا رفت، چون خواست با دست مانع شود، ضربه
امام 7 دست چپش را قطع كرد.
در روايت آمده كه بعد از
آن امام 7 مسأله جنگ بدر و كشتن وليد را مطرح مىكرد و مىفرمود: گويا
اكنون به انگشترى كه در دست چپش بود مىنگرم، سپس ضربهاى ديگر بر او زدم، كه بر
زمين افتاد، وقتى وسايلش را برمىداشتم، دريافتم كه او تازه عروسى كرده است.
سپس «عاص بن سعيد بن
عاص» كه رعبى در دل همگان انداخته بود، به ميدان آمد و به قتل رسيد، عمر بن خطاب
گفت: در جنگ بدر عاص را ديدم مانند گاوى كه شاخها را براى جنگ حركت مىدهد، پاها
را بر زمين مىكوبد، و چون در جنگ با وى سستى كرديم، مىخروشيد و من از او بيم
داشتم و از وى فاصله گرفتم، به من گفت: كجا مىروى اى پسر خطاب؟
على 7 به او
فرمود: او را رها كن و با من بجنگ اى پسر عاص، عمر گفت:
آن دو ضرباتى به يك ديگر
حواله كردند و هنوز از جايم دور نشده بودم، كه على 7 او را نقش بر زمين
كرد و به قول شاعر: