responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد    جلد : 2  صفحه : 373

ناسزا گفتم، و در گوشه همين دكّان نشستم، بعد احساس لرزشى شديد نمودم، و گويا در خواب ديدم كه درى از بهشت به سوى همين دكّان باز شده و اهل بيت : از كنار من گذشتند، پيامبر 6 به حسين 7 فرمود: جامى آب به اين مردى كه در دكان نشسته بده؟ حسين 7 گريان شد و گفت، اى جدّ بزرگوار به كسى آب بدهم كه پس از هر نماز، صد بار و امروز هزار بار به پدرم جسارت كرده؟ يك مرتبه پيامبر 6 با صداى بلند فرمود: خدا تو را لعنت كند با او 7 چكار كردى؟ و سه بار اين جمله را تكرار نمود، آنگاه به سوى من آب دهان انداخت و گفت: خدا صورتت را بگرداند و تو را براى ديگران عبرت سازد.

جوان گفت: با اين جمله احساس كردم سرم متلاشى شد و فرياد كشيدم، و بعد ديدم سر و صورتم به اين شكل درآمده است.

سپس منصور گفت: اى فرزند مهران، اين دو حديث را از من بگير و نقل كن؟ كه از نوادر و ذخاير حديث است؟ سپس گفت: دوستى على 7 ايمان و دشمنى او نفاق است؟ گفتم: در باره قاتل حسين 7 چه مى‌گويى؟ گفت:

جاى‌شان در آتش است.

گفتم: همچنين اگر كسى فرزندانشان را بكشد؟ منصور سرش را كمى تكان داد و گفت: الملك عقيم (ملك نازاست) و سه بار اين جمله را تكرار نمود و مرا مرخص كرد.

عاقبت شاعر مشرك‌

2- روايت شده كه شاعرى، براى برخى از ملوك اشعارى در مذمّت امام 7 مى‌سرود، شبى در غرفه مخصوص در خواب ديد كه پيامبر 6 و على 7 از كنار او مى‌گذشتند، و به على 7 فرمود: او را بزن او تو را سبّ مى‌كند، على 7

نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد    جلد : 2  صفحه : 373
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست