responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد    جلد : 2  صفحه : 35

درهم ديگر براى خرج راه به او عطا كرد، خبر فروش باغ به فقراى مدينه رسيد و اطراف امام 7 جمع شدند، حضرت مشت را پر مى‌كرد و به آنها مى‌داد، تا جايى كه يك درهم باقى نماند و بعد وارد منزل شد، حضرت فاطمه پرسيد:

يا ابن عمّ باغ احداثى پدرم را فروختى؟ فرمود: بلى به چيزى بهتر براى دنيا و آخرت آن را فروختم؟

حضرت فاطمه 3 گفت: خدا جزاى خير به تو دهد، و سپس اضافه نمود، من و بچه‌ها گرسنه‌ايم؟ و حتما شما هم مثل ما گرسنه هستى؟ امام براى تهيه چيزى از منزل بيرون رفت، تا شايد پولى از كسى قرض كند و صرف عيال نمايد، در اين اثنا پيامبر 6 بر حضرت فاطمه وارد شد و از او سراغ على 7 را گرفت؟ و فرمود: اين درهمها را بگير و هنگامى كه فرزند عمويم على 7 بازگشت، آنها را به او بده تا غذايى براى شما تهيه كند؟! پيامبر 6 از منزل خارج شد و على 7 بازگشت و فرمود: بوى خوشى به مشامم مى‌رسد، آيا فرزند عمويم به اينجا وارد شدند؟ فاطمه 3 گفت: آرى، آنگاه درهمها را كه هفت درهم سنگى بود، به امام 7 داد و گفتار پيامبر 6 را به اطلاع امام 7 رساند.

امام 7 همراه فرزند برومندش، حسن 7 به بازار رفت، مردمى را ديدند، ايستاده و مى‌گويد: چه كسى به من قرض الحسنه مى‌دهد؟ امام 7 به فرزندش فرمود: آيا درهمها را به او بدهيم؟ عرضه داشت: آرى پدر جان، امام درهمها را به او داد و براى گرفتن وام راهى خانه شخصى شد، در راه اعرابى‌اى را با شترى (ناقه) ديد اعرابى گفت: اين شتر را از من بخر؟

فرمود: بهاى آن را به همراه ندارم؟ اعرابى گفت: مهلت مى‌دهم؟ فرمود: به چند درهم آن را مى‌فروشى؟ گفت: به يك صد درهم، امام 7 و فرزندش، شتر را

نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد    جلد : 2  صفحه : 35
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست