نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد جلد : 2 صفحه : 327
5- يكى از موارد تعجّب، كارى بود كه با «نصر بن حجاج» و «خدعة
بن سليمان» و «ابن زيد» كرد[1] و عجبتر
اينكه، وقتى «عبدى» نزد وى آمد و گفت: من همسرم را طلاق دادهام و هنگام طلاق وى
غايب بودم و خبر طلاق را برايش فرستادم، اما بعدا در عدّه او را رجوع كردم و برايش
نامه فرستادم، ولى نامه من به دستش نرسيده بود، تا ازدواج نمود؟ (وقتى اين سؤال را
از او پرسيد) در جواب نوشت: اگر مردى كه او را عقد كرده، دخول نموده، همسر وى
محسوب مىشود، و اگر دخول نكرده، همسر تو است؟! (آيا جايز است به چنين كسانى اقتدا
نمود و حكم خدا را از آنها گرفت؟) در زمانى كه اين پاسخ را نوشت، من در آنجا حاضر
بودم، اما مسأله را با من در ميان نگذاشت و خود را بىنياز دانست.
من خواستم او را از اين
افتاء منع كنم، ولى با خود گفتم: بگذار تا خدا او را مفتضح سازد، مردم هم به او
اعتراض نكردند و فتوايش را تحسين نمودند و آن را به عنوان سنّتى تلقى كرده و
پسنديدند!.
6- فتواى ديگر در مورد،
زنى بود كه چهار سال شوهرش مفقود گشته و سپس ازدواج نموده اگر شوهرش پيدا شود، او
را ميان پذيرش زن و گرفتن مهريه او، مخيّر دانسته![2] و مردم اين فتوا را از روى جهالت به
كتاب خدا و عدم آگاهى نسبت به سنّت، پذيرفتند.