نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد جلد : 2 صفحه : 316
را ناديده بگيرد و با احترام به شهر باز گردد؟
امام 7 نيز
خواهش او را پذيرفت و با همراهانش به مدينه بازگشت.
پس از ورود به مدينه
خالد ماجرا را به ابى بكر گزارش نمود، و على 7 نيز به كنار قبر مطهر
پيامبر 6 و پس از آن به «روضه»[1] رفت و پس از خواندن چند ركعت نماز،
راهى منزل شد.
ابو بكر و عباس در مسجد
حضور داشتند، و پس از گفتگوهايى كه ميانشان مطرح شد، عباس امام 7 را به
مسجد دعوت نمود، تا راجع به كشته شدن اشجع تبادل نظر شود وقتى امام به مسجد آمد
خليفه از او پرسيد: چرا مسلمانى را به قتل رساندهاى؟
امام 7 در
پاسخ فرمود: به خدا پناه مىبرم كه مسلمانى را بدون عذر و دليل به قتل برسانم؟ و
سپس ماجراى درگيرى و علّت كشتن او را به دست فضل بيان كرد و سخن به مشاجره كشيده
شد.
مغيره بن شعبه و عمار
ياسر از طرفين خواستند به مشاجرات خود خاتمه دهند.
آنگاه ابى بكر خطاب به
فضل گفت: اگر فرزند عم و غسل دهنده، پيامبر 6 نبودى
به خاطر قتل اشجع تو را زندانى مىكردم؟
عباس گفت: كجا فرزند
فلان مىتواند، فرزندان هاشم و اهل بيت نبوّت و صاحبان اصلى خلافت را، مورد تعرّض
قرار دهد؟ و سپس متفرق شدند.
[روايت سليم بن قيس]
در گذشت ابى بكر و
معاذ بن جبل
«عبد الرحمن بن غنم
ازدى» گويد: معاذ كه از فقيهترين مردم بود و در شام به سر مىبرد، با مرض طاعون
از دنيا رفت و من شاهد ماجرا بودم و مردم به