نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد جلد : 2 صفحه : 314
از فرمانده خود، دفاع نمىكنيد؟ سوگند به خدا اگر دستور حمله
به شما مىداد، گردنتان را مىزدم؟ آيا با اين شيوه اموال عمومى را جمع مىكنيد؟
اف بر شما.
مرد عاقلى بنام «مثنى
ابن صباح» از ميانشان گفت: ما براى دشمنى با شما نيامدهايم و شما را خوب
مىشناسيم و كوچك و بزرگ ما به مقام شما آشنايى دارند و همه مىدانند كه شما شير
خدا در زمين و شمشير خشم او بر دشمنانش هستى و نمىشود امثال ما تو را نشناسد، اما
ما افرادى مأمور و پيروان غير مخالف هستيم، و مرگ بر كسى كه ما را به سوى شما
فرستاده، آيا او جنگ بدر و احد و حنين را به خاطر نداشت؟
امام 7 با
شنيدن سخنان اين مرد عاقل، حيا و آنها را رها كرد.
امام 7 وقتى
ديد خالد در اثر آن ضربه ساكت است و چيزى نمىگويد از روى مزاح، فرمود:
نصيحتهاى امام 7 به خالد
اى خالد چه چيز تو را
نسبت به خائنان پيمان شكن، خاضع كرده؟ آيا روز غدير برايت كافى نبود آيا آن
پيشنهاد و مسائل كه در مسجد روى داد درس عبرت نيست؟
سوگند به خدايى كه دانه
را مىشكافد و انسان را خلق مىكند، اگر آن كار را كرده بودى، اولين مقتول، آن دو
نفر و بعد تو بودى و خدا هر كارى را كه بخواهد انجام مىدهد.
اى خالد، همواره او براى
تباه كردن دلت نسبته به من، تلاش مىكند، تو از روى معرفت حق را رها كردهاى و
بيابانها را طى كرده، نزد من آمدهاى تا به صورت اسير مرا به سوى ابن ابى قحافه
ببرى، پس از آنكه مىدانى من قاتل عمرو و مرحب و كننده در قلعه خيبرم؟! من از
نابخردى شما شرم دارم من به
نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد جلد : 2 صفحه : 314