نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد جلد : 2 صفحه : 310
دست به آن برد، مردى به امام 7 خبر داد كه عمار را
درياب و گر نه او را تكه تكه مىكنند؟ امام 7 همراهان را نزد او فرستاد
و فرمود: از او نترسيد و او را نزد من بياوريد؟
البته سى نفر از
عشيرهاش اين خبيث را همراهى مىكردند، و مردم به وى گفتند: واى بر تو او على 7 است و كشتن تو و يارانت نزد او از خوردن آب آسانتر است؟ همراهان اشجع و
خود او از ترس آرام شدند و او را خدمت امام 7 بردند.
امام 7
فرمود: او را راحت بگذاريد، زيرا عجله و تندى حجت و برهان خدا را ثابت نمىكند.
سپس فرمود: چرا اموال
اهل بيت : را مىگيرى و دليلت چيست؟
گفت: تو چه دليلى بر
كشتن مردم در هر حق و باطل دارى؟ و بعد رضايت خاطر دوستم (ابى بكر) براى من از
متابعت تو محبوبتر است؟
فرمود: من براى خود نسبت
به تو چيزى جز قتل برادرت را در هوازن سراغ ندارم؟ اما نبايد اين گونه به خونخواهى
او برخيزى؟ خدا تو را زشت گرداند و عمرت را كوتاه كند؟
اشجع ضمن همان پاسخ گفت:
حسد تو نسبت به خليفه تو را رها نمىكند تا به جاهاى باريك و خطرناك برسد و
موضعگيريت، دستت را از مرادت كوتاه مىكند؟
فضل از سخن او خشمگين شد
و شمشير را بر گردنش گذاشت و آن را قطع كرد، و روى زمين افتاد، همراهانش خواستند
به فضل حمله كنند، ولى امام 7 شمشير كشيد، وقتى چشمشان به برق چشم على
7 و ذو الفقار افتاد سلاحها را زمين گذاشتند و تسليم شدند، امام 7 فرمود: اف بر شما، سر دوست
نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد جلد : 2 صفحه : 310