responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد    جلد : 2  صفحه : 304

ديدن جاى گفتن را بگيرد.

قيس اين جملات زيبا را بر زبان راند و سپس بيرون رفت، و ابى بكر از تندى خود نسبت به او پشيمان گشت.

دنباله داستان خالد

طوق همچنان در گردن خالد بود و چند روز به طول انجاميد، تا اينكه گزارش مراجعت امام 7 را از سفر به خليفه دادند.

امام 7 خسته راه بود و هنوز عرقهاى بدنش خشك نشده بود كه «اقرع بن سراقه باهلى» و «اشوس بن اشجع ثقفى» از طرف خليفه نزد امام 7 رفتند، تا او را به مسجد ببرند و با ابى بكر ملاقات نمايد.

اين دو نفر عرضه داشتند: يا ابا الحسن 7 ابى بكر تو را براى امر مهمّى كه اندوهگينش كرده، به مسجد دعوت مى‌كند؟

امام 7 به آنها پاسخ نداد، دوباره سخن خود را تكرار كردند.

امام 7 فرمود: شما هنوز آداب اجتماعى را نمى‌دانيد، بايد بدانيد كه شخص وارد پيش از ورود به منزل و ديدن اهل بيت و عيال نبايد، به كار ديگران بپردازد و اگر كارى با من داريد، در صورت امكان، آن را در منزل خودم انجام مى‌دهم؟

مأموران ابى بكر نزد وى بازگشتند و گزارش خود را به اطلاع او رساندند خليفه گفت: بايد ما نزد او برويم، و سپس حركت كردند و در بيرون منزل با حسين 7 روبرو شدند، و ايشان را واسطه ملاقات با امام 7 قرار دادند، و وارد شدند.

هنگامى كه چشم حضرت به خالد افتاد، فرمود: قلّاده خوبى دارى؟ گفت:

اگر اجل مرا مساعدت كند، از دست من نجات نمى‌يابى؟

امام 7 فرمود: اى پسر «دميمه» تو نزد من كوچكترين چيزها هستى و جان‌

نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد    جلد : 2  صفحه : 304
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست