نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد جلد : 2 صفحه : 303
تو، اى بز شلّ ايستاد، زيرا تو اصل و نسبى ندارى سوگند به
خدا، اگر دوباره در باره پدرم به سخن درآيى، آنچنان لجامى با گفتارم بر دهانت
بزنم، كه خون در آن موج زند، پس بگذار از گمراهى تو درگذريم، زيرا ما مىدانيم كه
حق رها گشته و از باطل اطاعت و پيروى شده است.
امّا اينكه گفتى: على
7 امام من است، سوگند به خدا امامت او را انكار و از ولايتش عدول
نخواهم كرد، چگونه پيمان را بشكنم؟ در صورتى كه با خدا به امارت و ولايتش پيمان
بستهام و مورد بازخواست او قرار مىگيرم.
پس اگر بيعت تو را
بشكنم، بهتر است نزد من كه عهد او و پيامبر 6 و پيمان
وصىّ و خليل او را زير پا بگذارم، تو امير خويش هستى، اگر بخواهند رهايت مىكنند و
كنارت مىگذارند، پس به سوى خدا در مواردى كه از مرز او گذشتهاى، باز گرد و
ريسمانى را كه بريدهاى وصل كن، و كار (ولايت) را به كسى بسپار كه به خود تو، از
تو هم سزاوارتر است، مىدانى كه تو بر اسب سركش گناهى بزرگ سوار گشتهاى و ولايت
را تو (نه او) قبضه نمودهاى و در جايش نشستهاى، و نامش را بر خود نهادهاى،
مىدانى كه چيزى از عمرت باقى نمانده، و بهار عمرت بسان ابر در حال از هم پاشيدگى
است؟ و خوب مىدانى كدام يك از دو گروه، بهتر و لشكرش كمتر است؟.
اما اينكه بر من خورده
گرفتى كه او مولاى من است، سوگند به حق، او سرور من و همه مؤمنين است، آه آه من
كجا و ثبات قدم او كجا! چقدر گامهايش استوار است و چون با تو سخن در آيد، گفتارش
بسان منجنيق[1] تو را چون
اتاقى درهم مىكوبد، و چه بسا اين صحنه به زودى عملى گردد، و
[1] منجنيق وسيلهاى كه در قديم سنگ را با آن به
سوى دشمن پرتاب مىكردند.( م)
نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد جلد : 2 صفحه : 303