نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد جلد : 2 صفحه : 301
اكنون اگر مىتوانى حلقه را از گردنم بگشا و حقّم را از او
بستان، و گر نه پس از اين در خانهام مىنشينم، تا آبرويم محفوظ بماند، زيرا على
7 ننگى برايم به وجود آورده، كه مرا به ملعبه دست مردم، تبديل كرده
است؟
ابى بكر نگاهى به عمر
كرد و گفت: مىبينى كه حكومت كردن من بر اين مرد گردان آمده و چون استخوانى در
سينهاش گير كرده؟ عمر گفت: انگيزهاى است كه او را رها نمىكند، تا او را از بين
ببرد و حسدى است كه در درونش استوار گشته، و كارش را به خون ريزى مىكشاند، تا
منزلت خود را به ما تفهيم نمايد و يا او را نابود سازد.
گفتگوى ابو بكر با
قيس
آنگاه ابى بكر «قيس بن
سعد بن عباده انصارى» را طلبيد، تا حلقه را باز كند، زيرا قيس مردى نيرومند بود و
قامتى حدود هيجده وجب داشت و عرض بدنش پنج وجب بود و پس از امام 7
نيرومندترين مرد به حساب مىآمد.
وقتى قيس حاضر شد، ابى
بكر به او گفت: تو مردى توانا هستى، برادرت خالد را از اين مشكل نجات بده؟
قيس گفت: خالد چرا خود،
آن را از گردنش نمىگشايد؟ خليفه گفت:
نمىتواند، قيس گفت:
وقتى سپهدار لشكر و سيف شما نتواند، من مىتوانم؟
عمر گفت: با ما مزاح نكن
و حرف بيهوده نزن! كارى كه برايش دعوتشدهاى، انجام بده؟
قيس در پاسخ گفت:
مىخواهيد كار را بر من تحميل كنيد، يا به دلخواه خود، انجامش دهم؟ عمر گفت: اگر
با طيب خاطر اقدام كردى، چه بهتر و گر نه براى آن مجبور مىشوى؟! قيس گفت: اى پسر
صُهاك، خوار شود كسى كه تو مجبورش كنى، البته در
نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد جلد : 2 صفحه : 301