responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد    جلد : 2  صفحه : 295

كه از دست مى‌دهد؛ اندوهگين نمى‌شود اما صابر به دلش آرزو مى‌كند، و آنگاه كه چيزى به او برسد؛ دل از آن باز مى‌دارد؛ زيرا به نتيجه بدش آگاه است اما دنيا خواه به حلال و حرامش توجهى ندارد و از هر طرف برسد، مى‌گيرد.

پرسيد: يا على 7 علامت مؤمن در چنين زمانى چيست؟

فرمود: به چيزى مى‌انديشد كه خدا بر او واجب كرده و آن را دوست مى‌دارد و به چيزى كه حرام كرده نگاه مى‌كند، و از آن دورى مى‌جويد، گر چه دوست داشتنى و نزديك باشد؟ سائل گفت: درست فرمودى يا امير المؤمنين 7 و سپس غايب شد. مردم هر چه تفحّص كردند، شايد او را بيابند، اما نشد! امام 7 لبخندى زد و فرمود: بپرسيد! ... در اينجا كسى چيزى نپرسيد، امام 7 خطاب به فرزندش، حسن 7 فرمود: به منبر برو و براى مردم سخن بگو، تا قريش پس از من تو را بشناسد؟ و نگويند: حسن 7 چيزى نمى‌داند؟

عرض كرد: پدر چگونه سخن بگويم، در حالى كه شما مى‌بينى و مى‌شنوى؟ فرمود: پدر و مادرم فدايت باد، خود را از تو پنهان مى‌كنم ولى كلامت را مى‌شنوم، آنگاه حسن 7 بر فراز منبر نشست و با جملاتى زيبا خدا را سپاس گفت و بر پيامبر 6 و آلش درود فرستاد و بعد فرمود: اى مردم از جدم شنيدم، كه مى‌فرمود: من شهر علمم و على 7 باب آن است و آيا جز از راه در مى‌شود به شهر وارد شد؟

آنگاه از منبر پايين آمد، امام على 7 برخاست و او را در آغوش گرفت.

سپس به حسين 7 فرمود: پسرم به منبر برو و سخنى بگو، تا قريش پس از من تو را بشناسد؟ و كلامت بايد تابع و دنباله كلام برادرت باشد؟

نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد    جلد : 2  صفحه : 295
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست