نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد جلد : 2 صفحه : 293
محكم است يا متشابه و تأويل و تنزيل آن را برايتان بيان
مىكنم.
مردى بنام «ذعلب» كه
زبانى رسا و دلى شجاع داشت، برخاست و گفت:
فرزند ابى طالب به پلهاى
مشكل پا گذاشت، اكنون با پرسشى او را شرمنده مىكنم؟ اين مرد پرسيد: يا على 7 آيا خدايت را ديدهاى؟ فرمود:
واى بر تو اى «ذعلب» من
خدايى را كه نبينم، ستايش نمىكنم[1]، پرسيد:
چگونه او را ديدهاى؟ فرمود: ديدهام، اما نه به مشاهده ديدگان، بلكه با حقايق
ايمان؟ اى ذعلب خدايم با قرب و بعد و حركت و سكون و قيام، توصيف نمىشود؟ تا
بگويى: ايستاده، نه به آمدن و نه به رفتن (توصيف نمىشود)، لطيف لطافت است اما به
ظريف وصف نمىشود، عظيم عظمت است، اما به غلظت تعريف نمىگردد مهربان است، ولى نه
با رقت، مؤمن است نه به عبادت، مدرك است، نه به حسّ، گوينده است، نه به لفظ، او در
اشياء است، نه داخل در آنها، خارج است، نه به مباينت، بالاى هر چيزى است، و گفته
نمىشود، چيزى بالاى او است، جلو چيزى است، اما گفته نمىشود، جلويى دارد، داخل در
اشياء است، اما نه چون چيزى در چيزى، خارج از اشياء است، نه چون چيزى كه بيرون از
چيز ديگر است.
در اين موقع ذعلب غشّ
كرد، و بعد گفت: بخدا سوگند، مانند اين جواب را نشنيدهام و ديگر پرسشى مطرح
نمىكنم.
آنگاه «اشعث بن قيس»
پرسيد: چگونه از مجوس جزيه مىگيرى، و حال آنكه پيامبر و كتابى بر ايشان نازل
نشده؟
فرمود: خداوند كتاب و
پيامبرى بر ايشان فرستاد، تا اينكه يكى از