responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد    جلد : 2  صفحه : 275

مى‌زد و خود را تكان مى‌داد و آنچه در پر و بال خود حمل كرده بود، بر سر و روى شاه مى‌ريخت.

چون پادشاه به قدرت خود مغرور گشت، طغيان نمود و ادّعاى خدايى كرد.

سپس بزرگان كشورى را به سوى خود فرا خواند، هر كس از او اطاعت مى‌كرد، مورد لطف و محبت و بخشش قرار مى‌گرفت و كسى كه نمى‌پذيرفت، به قتل مى‌رسيد.

بالاخره گروهى را فريب داد و در هر سال عيدى برايشان معيّن نمود.

در روز عيدى نشسته بود و افرادش در چپ و راست او ايستاده بودند، ناگهان يكى از مأمورانش خبر داد كه لشكريان پارس به او پشت كرده‌اند.

با شنيدن اين خبر، سخت اندوهگين گشت و تاج از سرش افتاد و يكى از سه نفرى كه در سمت راستش مى‌ايستادند، بنام تمليخا با خود گفت: اگر دقيانوس خدا باشد، نبايد غمگين شود؟

آن شش جوان، هر روز نزد يكى از افرادش غذا مى‌خوردند، و در آن روز نزد تمليخا بودند، او بهترين غذاها و نوشيدنيها را در اختيارشان گذاشت و گفت: اى برادران، در دلم چيزى احساس مى‌كنم؟ كه خواب و خوراك را بر من حرام كرده؟ پرسيدند: چه چيزى؟ گفت: در باره اين آسمان فكر كردم و گفتم: چه كسى اين آسمان را بدون ستون افراشته و آفتاب و ماه را در آن به حركت در آورده؟ و به ستارگان زينت داده؟ آنگاه در باره زمين فكر كردم و با خود گفتم: چه كسى آب را در دل آن ذخيره كرده؟ و با كوهها زمين را نگاه داشته؟ تا به اين طرف و آن طرف خم نشود؟ و چه كسى ما را از شكم مادر بيرون آورده؟ و چه كسى در آنجا به من غذا داده و حفظم كرده؟ حتما صانع و مدبّرى غير از دقيانوس پادشاه دارد؟ و او شاه شاهان و جبّار آسمانها است؟

نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد    جلد : 2  صفحه : 275
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست