responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد    جلد : 2  صفحه : 274

فرمود: لا حول و لا قوّة الّا باللَّه، تاجش از طلاى تورى (شبكه‌اى) بود كه هفت ركن داشت و در هر يك لؤلؤ سفيد و تابنده‌اى چون چراغى كه در دل شب تاريك مى‌درخشد، به كار برده بودند و پنجاه برده از فرزندان هرقلها[1] انتخاب كرده بود.

جامه‌هاى اين غلامان از ديباى سرخ و شلوارشان از پارچه سبزى بنام «فرند» بود و هر كدام گرزى از طلا در دست داشتند و بر بالاى سرش مى‌ايستادند و شش غلام از فرزندان دانشمندان به عنوان وزير برگزيده بود كه سه تن در سمت چپ و سه تن در سمت راستش مى‌ايستادند.

يهودى پرسيد: نامشان چه بود؟

فرمود: نام سه نفرى كه در سمت راستش مى‌ايستادند، «تمليخا» و «مكسلمينا» و «مجسلينا» بود و آن سه نفر ديگر، «مرنوس» و «ديرنوس» و «شاذرنوس» نام داشتند.

آنگاه فرمود: اين پادشاه روزانه در صحن خانه‌اش مى‌نشست و غلامانش در سمت راست و هرقلهايش در سمت چپ قرار داشتند، آنگاه سه غلام وارد مى‌شدند و در دست يكى از آنها جامى از طلا و پر از مشك و در دست ديگرى جامى از نقره و پر از آب سرد و در دست سومى پرنده‌اى سفيد با نوكى سرخ بود، چون پادشاه به آن پرنده نگاه و او را كيش مى‌كرد، به پرواز در مى‌آمد و در جام آب مى‌افتاد و خود را در آن مى‌ماليد، سپس در جام مشك مى‌رفت و با پر و بالش آنچه در آن بود، برمى‌داشت دوباره آن را كيش مى‌كرد و به پرواز درمى‌آمد و بر روى تاج پادشاه مى‌نشست، آنگاه بالهايش را به هم‌


[1] هرقل لقب پادشاهان روم بوده است( م).

نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد    جلد : 2  صفحه : 274
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست