responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد    جلد : 2  صفحه : 273

ما قرآن شما را بسيار شنيده‌ايم، اگر عالم هستى، داستان آنان را با خصوصياتشان و نام سگ و پادشاه و شهرشان را بگو؟

امام 7 فرمود:

لا حول و لا قوّة الّا باللَّه،

اوصاف مستكبرين و داستان اصحاب كهف از زبان امام 7

اى برادر يهودى، برادرم محمد 6 فرمود: در سرزمين روم، شهرى بنام «اقسوس» بود كه پادشاه صالحى داشت، ولى او از دنيا رفت و امور مردم از هم پاشيده شد و اتحادشان متلاشى گرديد، پادشاهى از پارس (ايران) كه «دقيانوس» نام داشت، با يك صد هزار مرد جنگى وارد اقسوس شد، و آن را پايتخت خويش قرار داد و قصرى در آن با طول و عرض يك فرسنگ، ساخت.

در اين قصر نشيمنگاهى براى خود، مهيّا كرد كه عرض و طولش، هزار ذراع بود، و آن را از آينه‌هاى بلند ساخت و اين مكان را با چهار هزار ستون و هزار قنديل از طلا با زنجيرهايى طلايى و عطرهاى روغنى زينت نمود.

در شرق نشيمنگاه هشتاد دريچه و در غرب آن هشتاد پنجره ساخت، كه هر گاه خورشيد طلوع مى‌كرد، در مجلس دور مى‌زد.

تختى از طلا با طول هشتاد ذراع و عرض چهل ذراع با پايه‌هايى نقره‌اى و مرصّع به جواهر و بر بالاى سرش پرده‌هاى مخصوصى، قرار دادند، و در سمت راست تخت هشتاد كرسى طلايى و مرصّع به زبرجد سبز، نهاده بودند كه غلامانش بر روى آنها مى‌نشستند.

در سمت چپ تخت هشتاد كرسى از نقره و مرصع به ياقوت سرخ بود كه فرماندهانش را بر روى آنها مى‌نشاند، آنگاه بر فراز تخت مى‌نشست و تاجى بر سر مى‌گذاشت.

همان يهودى برخاست و پرسيد: جنس تاج چه بود؟

نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد    جلد : 2  صفحه : 273
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست