نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد جلد : 2 صفحه : 27
3- شخصيّت امام 7 از زبان ضرار بن ضمره
وقتى كه وى بر معاويه
وارد شد، از او خواست تا زندگى و حالات امام را برايش توصيف كند، ضرار گفت: مرا از
اين كار معاف دار؟! معاويه گفت: معافت نمىدارم؟ گفت: حال كه اصرار دارى مىگويم:
سوگند به خدا، اى معاويه، على 7 نظرى بلند، نيرويى توانا داشت، گاهى
فصلّى (از علم مىگفت) و زمانى به عدالت داورى مىكرد و از تمام وجودش دانش سرازير
مىشد و حكمت از پيكرش چون باران مىباريد، از دنيا و زرق و برقش مىهراسيد، در شب
با خدايش انسى داشت، سوگند به خدا (اى معاويه) بسيار عبرت مىگرفت، زمانى طولانى مىانديشيد،
دستانش را بر هم مىزد و حديث نفس مىكرد، خدايش را مىخواند، لباسش زبر و غذايش
ساده بود، بخدا قسم در ميان ما مانند يكى از ما بود (و امتيازى براى خويش قايل
نبود)، هنگامى كه از او درخواستى داشتيم، به ما نزديك مىشد، اما در عين حال كه به
ما نزديك مىشد و در كنارش مىنشستيم، از شكوه شخصيتش نمىتوانستيم سخن بگوييم و
از عظمتى كه داشت نمىتوانستيم به او نگاه كنيم، اما وقتى تبسّم مىكرد و لبخند
مىزد، بسان مرواريد منظوم اهل دين را به خود نزديك مىكرد و مستمندان را دوست
مىداشت، توانمندان در باطلشان به او طمع نمىكردند و ضعيفان از عدلش نااميد
نبودند، خدا را گواه مىگيرم كه در برخى از اوقات او را مىديدم كه وقتى تاريكى شب
همه جا را فرا گرفته و ستارگان چشمك مىزدند، او در محراب عبادت، محاسن خود را در
دست گرفته و چون افراد مار گزيده به خود مىپيچيد و بهسان غمديدهگان مىگريست.
(اى معاويه) گويا اكنون
صداى او را مىشنوم كه مىگويد: اى دنيا اى دنيا آيا به سراغ من آمدهاى و شوق
(فريب) مرا در سر دارى؟ هيهات چه خيال
نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد جلد : 2 صفحه : 27