نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد جلد : 2 صفحه : 266
كه به خدا سوگند، كسى مردم را بر قتل وى ترغيب ننمود، مگر او
و امثال او، از خاندانش، كه در قرآن شاخههاى درخت پليد[1]، خوانده شدهاند.
چون به درخواستش پاسخ
مثبت ندادم، سر به طغيان برداشت و نابخردان و افراد بىبصيرت را تحريك نمود و امرى
را بر ايشان مشوّه جلوه داد، تا به دنبالش حركت كردند و از مال دنيا آرزوهايشان را
برآورده ساخت.
وقتى به اين اقدامات روى
آورد، موعظهاش نموديم و او را به كتاب خدا فرا خوانديم، اما نتيجهاى جز تبهكارى
بيشتر او، در برنداشت، ما نيز پرچم رسول خدا 6 را در
دست گرفتيم و به پيروزى حق همّت گماشتيم، تا باند شياطين را متلاشى نماييم.
او (معاويه) پرچم پدرى
را در دست داشت كه هميشه در كنار پيامبر 6 با او
مىجنگيدم، وقتى كه ديد چارهاى جز مرگ ندارد، به فرار متوسل گشت و بر اسبش سوار
شد و پرچم او را تغيير داد و نمىدانست چه نيرنگى در پيش گيرد، تا اين كه به رأى
پسر عاص تكيه كرد. او نيز برافراشتن قرآنها را به وى پيشنهاد نمود و به حكومت قرآن
فرا خواند.
فرزند ابى طالب 7 و افراد هشيار و دانشمندش گفتند: در آغاز تو را به كتاب خدا خواند، ولى
اكنون و در آخر به او پاسخ مىدهيد؟
هنگامى كه مصاحف
(قرآنها) بر روى نيزهها بالا رفت و به گمان خويش به حكم آن دعوت كرد، در حالى كه
فرماندهان و زبدههاى اصحاب كشته شده بودند، دلهاى باقيمانده اصحاب من به سوى او
تمايل يافت و خيال كردند فرزند آكله وفادار است، لذا دعوتش را اجابت كردند.