responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد    جلد : 2  صفحه : 242

لشكر اسامه بازگشتند، و بدانيد كه من از آنها، بيزارم.» و سه بار اين جمله را تكرار كرد: «واى بر شما جيش اسامه را حركت دهيد!.»

آمدن پيامبر 6 به مسجد براى نماز

بلال همچنان اذان مى‌گفت و اگر پيامبر 6 قادر به خروج از منزل بود، با مردم نماز مى‌خواند و اگر قادر به رفتن نبود، به على 7 دستور مى‌داد، تا با مردم نماز بخواند.

على 7 و فضل بن عباس لحظه‌اى رسول خدا 6 را تنها نمى‌گذاشتند.

صبح روز بعد، بلال اذان گفت و طبق معمول براى گزارش وقت نماز، نزد پيامبر 6 آمد و ديد، توان خروج از منزل را ندارد.

در اين موقع عايشه صهيب را نزد پدرش فرستاد، و گفت: بيمارى پيامبر 6 شدّت يافته و على 7 سرگرم پرستارى از اوست، و تو بر مردم نماز بگذار، تا براى آينده، حجّتى داشته باشى؟! مردم در مسجد طبق معمول منتظر ورود پيامبر 6 و احيانا على 7 بودند، كه ابى بكر وارد شد و گفت: پيغمبر دستور داده با مردم نماز بگذارم؟ يكى از اصحاب گفت: تو در لشكر اسامه بودى، گمان نمى‌كنم كسى تو را امر به نماز كرده باشد؟

مردم به بلال پيشنهاد كردند كه از پيامبر 6 اجازه بگيرد، وقتى به در خانه پيامبر 6 رسيد، پيامبر 6 صداى در را شنيد، و پرسيد: چه مى‌خواهد؟ فضل در را باز كرد و بلال وارد شد و جريان را نقل كرد فضل پرسيد: مگر او در لشكر اسامه نيست؟ به خدا سوگند اين همان فتنه‌اى است كه پيامبر 6 ديشب از آن خبر داد.

وقتى بلال جريان را به عرض پيامبر 6 رساند، فرمود: مرا به مسجد ببريد؟! سوگند به خدا فتنه‌اى براى اسلام روى داد، سپس با همان حال بر

نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد    جلد : 2  صفحه : 242
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست