responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد    جلد : 2  صفحه : 241

خروج ما مصلحت نيست و نمى‌توانيم مدينه را خالى كنيم، بهتر است در آنجا بمانيم؟ اسامه گفت: چرا؟

گفتند: چون پيامبر 6 بيمار است و بيماريش به مرحله خطر رسيده؟ و اگر در شهر نمانيم مسايلى روى مى‌دهد كه نمى‌توان، بعدا به اصلاح آنها اقدام كرد؟ پس منتظر مى‌مانيم تا وضعيّت پيامبر مشخص گردد و بعد حركت مى‌كنيم.

بيمارى پيامبر اكرم 6

حذيفه گويد: اين گروه افرادى را فرستادند، تا كم و كيف حال پيامبر 6 را به آنها گزارش نمايد و مخفيانه نزد عايشه رفتند، و او گفت: حال پيامبر 6 وخيم است شما در همان جا بمانيد، تا خبر را ساعت به ساعت، برايتان گزارش كنم.

وقتى بيمارى آن حضرت 6 شدّت بيشترى پيدا كرد، عايشه «صهيب» را فرستاد تا به ابى بكر گزارش كند، كه ديگر اميدى به پيامبر 6 باقى نمانده و بهتر است مخفيانه به مدينه بياييد؟

وقتى صهيب گزارش را تسليم آنها كرد، او را نزد اسامه فرستادند، تا خبر را هم به او برساند و به او گفتند: سزاوار نيست كه در دم آخر پيغمبر 6 را نبينيم؟ لذا اجازه بازگشت از اسامه گرفتند، كه مخفيانه وارد شهر شوند، اسامه به آنان تأكيد كرد، اگر حال پيامبر 6 رو به بهبودى بود، هر چه زودتر به اردوگاه بازگرديد و اگر حادثه‌اى روى داد، از مسأله غافل نمانيم و در جمع مردم حاضر شويم! لذا ابو بكر و عمر و ابو عبيده، شبانه وارد مدينه شدند و پيغمبر در لحظه‌اى كه بيماريش خفيف گشت، فرمود: ديشب حادثه بزرگى در شهر واقع شد؟ پرسيدند: چه حادثه‌اى؟ فرمود: «گروهى از

نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد    جلد : 2  صفحه : 241
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست