نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد جلد : 2 صفحه : 221
گفتى دحيه كلبى، نزد رسول خدا 6
بود؟ گفتم: بلى.
حذيفه گويد: سپس از على
7 خواستم تا در اين امر نزد رسول خدا 6 به
من كمك كند، و او مرا بازگرداند، وقتى به در خانه رسيديم، من در بيرون خانه نشستم
و على 7 پرده را كنار زد و داخل شد و سلام كرد، شنيدم كه دحيه مىگويد:
و عليك السلام يا امير المؤمنين 7 و رحمة اللَّه و بركاته، و بعد به
على 7 پيشنهاد كرد كه به جاى او سر پيامبر 6 را در دامن بگيرد، و گفت:
تو به اين كار
سزاوارترى، سپس على 7 نشست و سر پيامبر 6
را بر دامن گرفت و دحيه از منزل خارج شد.
على 7 از من
خواست وارد خانه شوم، وقتى به درون رفتم و كمى نشستم، پيامبر 6 حالت عادى خود را بازيافت، و به صورت على 7 لبخند زد، و
فرمود: سر مرا از دامن چه كسى گرفتى؟ گفت: از دامن دحيه، فرمود: او جبرئيل بود،
سپس على 7 گفتگوى خود را با دحيه، بيان كرد.
عنوان امير المؤمنين
على 7 از سوى جبرئيل
رسول خدا 6 فرمود: يا على 7 فرشتگان خدا و ساكنان آسمانها به
عنوان امير المؤمنين 7؛ پيش از تبريك اهل زمين، به تو تبريك گفتند و
جبرئيل اين كار را از سوى خدا انجام داد و پيش از ورود تو، اين امر را از سوى خدا
به من ابلاغ نمود كه: اين امر را بر مردم فرض گردانم و به يارى خدا اين كار را
خواهم كرد.
فرداى آن روز، پيامبر
6 مرا براى انجام كارى به منطقه فدك فرستاد، و چند
روز در آنجا ماندم، هنگامى كه بازگشتم، ديدم مردم در اين باره گفتگو مىكنند، كه
پيامبر 6 دستور داده، همگى به عنوان امير المؤمنين
7 به على 7 تبريك بگويند.
نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد جلد : 2 صفحه : 221