نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد جلد : 2 صفحه : 179
سپس از ابى بكر پرسيد: جاى تو هم اكنون در بهشت چگونه است؟
زيرا ادعاى ايمان دارى،
و جاى من در آتش كجاست؟ راوى گفت: ابى بكر به عمر و به ابى عبيده نگاه كرد، شايد
به جاى او، به جاثليق پاسخ دهند، ولى هيچ كدام سخنى نگفتند: و او در جواب گفت: من
مقام و جايگاهم را نزد خدا نمىدانم.
جاثليق پرسيد: پس چرا به
خود اجازه دادهاى كه در چنين مقامى بنشينى، در صورتى كه محتاج علم ديگران هستى؟ و
آيا از تو داناتر در ميان امت يافت مىشود؟ ابى بكر گفت: آرى.
جاثليق گفت: مردم آگاهى
نداشتند كه اين امر عظيم را به عهده تو گذاشتند و تو را بر شخصى عالمتر، مقدم
داشتند.
اگر او كه از تو عالمتر
است، مانند تو از پاسخ به مسايل ما عاجز بماند، تو و او در ادّعايتان يكسان خواهيد
بود، و پيامبرتان- اگر نبى باشد- علم و عهد خدا را تباه ساخته و ميثاقى را كه از
پيامبران گرفته، از سوى او در ميان شما از بين رفته، مگر نه پيامبران، بايد اوصياى
خود را در ميان امّتها معين سازند، تا در هنگام تنازع، در امر دين به او رجوع نمايند،
پس اكنون مرا نزد عالمترين خود ببريد، شايد او هم از نظر علمى از شما كمتر باشد و
نتواند پاسخ مرا بدهد؟
و اثر و سنن پيامبران را
در او نيابيم؟ مردم در انتخابشان به تو و خودشان ستم كردهاند.
سلمان (ره) گويد: وقتى
بهت و حيرت و خوارى و حقارت، اين قوم، و شكستى كه بر دين محمد 6 وارد كردند ديدم، و اندوه مسلمانان را مشاهده كردم، برخاستم، و
نمىدانستم چگونه راه مىروم، تا به در خانه على 7 رسيدم، و در زدم،
امام 7 بيرون آمد و پرسيد: اى سلمان چه چيز تو را ترسانده؟
نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد جلد : 2 صفحه : 179