responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد    جلد : 2  صفحه : 154

ولى با اين حال، بينايى و عقل و فهم و شنواييم، را از دست نداده بودم.

وقتى پير شده بودم، به امام على بن موسى الرضا 7، عرض كردم؛ مرا فراموش نفرما و بر جنازه‌ام حاضر شو و همان گونه كه جدّت على 7 به من وعده داده، بر من نماز بخوان.

فرمود: بر دينت ملتزم باش، با ما خواهى بود.

روزى بر بسترش خوابيده بود، و مرگ مقدّر فرا رسيد وقتى كه خواستند از خواب بيدارش كنند، ديدند از دنيا رفته است.

عصر همان روز، فرستاده امام هشتم 7 برايش كفن و حنوط آورد، وقتى او را تجهيز كردند، خود امام 7 بر او نماز گذارد و برايش تلقين گفت: و بر گورش ايستاد و گريه كرد و فرمود: سلام مرا به پدرانم برسان.

نسخه لوحى كه نزد جابر نگاهدارى مى‌شد

از امام صادق 7 روايت شده كه پدرم (امام باقر 7) به جابر فرمود: من كارى با شما دارم، هر گاه توانستى، از تو مى‌پرسم؟ جابر گفت: هر گاه شما خواستيد من در خدمتتان خواهم بود؟

روزى امام 7 با او خلوت كرد و به جابر فرمود: از لوحى كه در دست مادرم فاطمه 3 دخت پيامبر 6 ديدى و آنچه در آن نوشته شده بود، ما را خبر كن؟

جابر گفت: خدا را گواه مى‌گيرم كه روزى در عصر پيامبر 6 براى تبريك ولادت حسين 7 به خانه فاطمه 3 رفتم و لوح سرخى در دستش ديدم كه گمان بردم، از زمرّد سبز ساخته شده و نوشته‌اى در آن، شبيه نور خورشيد، ملاحظه كردم.

به او عرض كردم: پدر و مادرم فدايت باد اى دخت پيامبر خدا 6 اين لوح چيست؟

نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد    جلد : 2  صفحه : 154
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست