نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد جلد : 2 صفحه : 116
اين مطلب را به من بگويد؛ آن را قبول مىكنم.
امام 7
فرمود: اين كار صورت مىگيرد، ابى بكر گفت: به من نشان بده؟
امام 7
فرمود: خدا و پيامبرش 6 را شاهد مىگيرى كه به عهدت
وفا كنى؟
ابى بكر پذيرفت و همراه
امام 7 به طرف مسجد قبا راه افتادند هنگامى كه به در مسجد رسيدند، امام
7 بر او پيشى گرفت و وارد شد و او هم پس از امام 7 وارد
مسجد شد، ناگهان چشمش به پيامبر 6 افتاد كه در محراب
رو به قبله نشسته، ابى بكر كه اين صحنه را مشاهده كرد، غش كرد و روى زمين افتاد.
پيامبر خدا 6 او را صدا زد و فرمود: سرت را بلند كن، اى گمراه و فريب خورده،
ابى بكر سرش را بلند كرد و گفت: لبّيك اى رسول خدا 6،
آيا پس از مرگ هم زنده هستى؟ فرمود: والى بر تو اى ابو بكر، كسى كه انسان را به
وجود آورده، به هر چيز قادر است، و او را باز هم زنده مىكند.
ابى بكر ساكت شد و چشمها
را به طرف پيامبر 6 دوخت.
آن حضرت فرمود: آيا عهدى
كه با خدا و پيامبرش 6 در چهار مورد، نسبت به على
7 بستى، فراموش كردهاى؟
ابى بكر گفت: فراموش
نكردهام، اى پيامبر خدا 6، فرمود: پس چرا امروز در
اين باره با على 7 سخن مىگويى و او مطلب را به تو گوشزد مىكند ولى
اظهار فراموشى مىكنى؟
سپس پيامبر 6 ماجراى ميان او و امام 7 را تا آخر برايش باز گفت و
كلمهاى كم و زياد نكرد، ابو بكر گفت: آيا راه توبه برايم باز است؟ و اگر امر
خلافت را به على 7 واگذارم، خدا مرا مىبخشد؟