نام کتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) نویسنده : حسينى طهرانى، سید محمد حسين جلد : 1 صفحه : 96
از جمله ادلّه تجربى و مشاهده غير قابل
تأويل عظمت روحى و اختيار وجدانى أطفال
وأنا أقول: آرى چنين است؛ و بقدرى شواهد برهانى، و أدلّه تجربى و
علمى، و مشاهدات قوىّ غير قابل تأويل در اين موضوع داريم كه اينك از كمربند بيان
خارج است.
از جمله أدلّه تجربى و مشاهده غير قابل تأويل، فوت پسر يازده ماهه
خود حقير است به نام سيّد محمّد جواد كه در مورّخه نهم صفر يكهزار و سيصد و هشتاد
هجريّه قمريّه متولّد شد و به مناسبت توسّل به حضرت جواد الائمّه و نيز بواسطه
آنكه سه ماه و هفت روز پس از ارتحال استاد عرفان حضرت آية الله حاج شيخ محمّد جواد
انصارى همدانى رضوان الله عليه (دوّم ذو القعده 1379) تولّد يافت، اسم او را سيّد
محمّد جواد نهاديم. بچّهاى بود بسيار با نور و با صفا و گوئى نور خالص بود كه در
همان كودكى مشهود بود؛ و بنده به او مسيح زمان، و نور خالص لقب داده بودم. هنوز
راه نميرفت و زبان باز نكرده بود، وى را در قنداقه مىبستند كه چون صبحها از خواب
بر مىخاست بدون آنكه گريه كند يا شير بخواهد و يا سراغ مادرش برود، با همان
قنداقه دست و پا زنان به سوى من مىآمد و در دامنم مىنشست.
بارى در منزل احمديّه دولاب كه تازه بدانجا منتقل شده بوديم، بنده
مريض شدم به گونهاى كه در داخل خودِ لوزتين دُمَل درآمده بود و متورّم شده بود،
بطوريكه چند روز غذايم منحصر بود به فرنى كه براى بچّه مىپختند و چند قاشقى هم
حقير ميخوردم؛ و تب من شديد بود و علاوه مرض، مرض سنگين و از پا درآورندهاى بود؛
و مِن حيثُ المجموع حالم خوب نبود.
در همان روز فوت بچّه، يك ساعت به فوت مانده، در اطاق بيرونى در رؤيا
ديدم: يك قطعه نور از جانب حضرت عبد العظيم 7 به جانب طهران مىآيد، و
در طهران جنگى ميان مسلمين و كفّار واقع بود. اين قطعه نور آمد و به مسلمين كمك
كرد تا بر كفّار فائق شدند. و آن نور همين سيّد محمّد جواد
نام کتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) نویسنده : حسينى طهرانى، سید محمد حسين جلد : 1 صفحه : 96