responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) نویسنده : حسينى طهرانى، سید محمد حسين    جلد : 1  صفحه : 97

بود.

پس از يك ساعت كه بنده زاده بزرگ، آقا سيّد محمّد صادق دروس مدرسه و حساب خود را براى رسيدگى نزد حقير آورده بود و من با او مشغول بودم، ديدم سيّد محمّد جواد در كنار سنگ حوض نشسته و دارد با آب حوض بازى ميكند. از جا برخاستم و طفل را بغل كردم و از حياط به درون اطاق اندرونى نزد مادرش بردم و او مشغول خيّاطى بود. و تأكيد و سفارش كردم كه از طفل نگهدارى كنيد! اين بچّه به آب علاقمند است باز سراغ آب ميرود. چون به بيرونى آمدم و دنبال دروس بنده زاده بزرگ بودم، تحقيقاً پنج دقيقه بطول نينجاميده بود كه صداى فرياد مادرش از حياط بلند شد كه: خاك بر سرم، اى واى بچه‌ام مرد! فوراً از اطاق به حياط آمدم و ديدم تمام شده است. او را فوراً به بيمارستان و تنفّس اكسيژن رسانديم سودى نداشت. خودم او را به منزل برگرداندم و در كنار اطاق بيرونى گذاردم و به مادر و عيال گفتم: حال بچّه خوب است. ميخواستم شبانه او را خودم غسل دهم، آقاى حاج هادى ابهرى نگذاشت و گفت: آقاى حاج محمّد اسمعيل غسل دهد و آيه الله حاج شيخ صدر الدّين حائرى آب بريزند. پس از غسل، كفن شد و در قبرستان چهل تن دولاب با تشريفات مفصّلى دفن گشت.

شاهد ما از اين داستان اينست كه: اهل بيت ما در اثر اين واقعه به شدّت متألّم شد و مى‌سوخت؛ تا روزى كه به مسجد قائم مى‌آيد و قضيّه را براى يكى از مخدّرات مأمومات مسجد بيان مى‌نمايد، او كه نامش فاطمه خانم است به ايشان ميگويد: تأسّف بر فوت او مخور! زيرا من خواب ديدم كه كوهى بر سر آقا (بنده) ميخواهد خراب شود و آقا در زير كوه خوابيده است؛ اين فرزند آمد و در مقابل كوه ايستاد و دستهاى خود را حمايل كرد و كوه را نگهداشت از آنكه فروبريزد.

نام کتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) نویسنده : حسينى طهرانى، سید محمد حسين    جلد : 1  صفحه : 97
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست