نام کتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) نویسنده : حسينى طهرانى، سید محمد حسين جلد : 1 صفحه : 659
سهمهائى است كه پرتاب مىنمايد.
29- و اگر او پيكر و جسم مرا بگستراند، در هر ذرّه از ذرّات آن تمام
دل و قلبى را خواهد ديد كه در آن دل تمام مراتب عشق و ولع و بستگى و پيوند وجود
دارد.
30- و در موقع وصال او، يك سال تمام براى من به اندازه يك لحظه
مىباشد؛ و يك ساعت هجران او براى من در حكم يك سال است.
31- و هنگاميكه در وقت عشاء از شب، ما با همديگر برخورد و ملاقات
نموديم، و تساوى دو راه خانه او و خيمه من ما را مشمول عنايات نمود،
32- و يك مقدار كمى از قبيله و خانمان دور شديم، بطوريكه در آنجا نه
جاسوس و پاسدارى بود و نه نمّام و سخن چينى كه به گفتار باطل و كلام ناحقّ، حقّ ما
را ببرد و ضايع و فاسد گرداند،
33- من براى استراحت او گونه خود را بر روى خاك فرش كردم تا بر آن
فراش قدم نهد؛ امّا وى گفت: بشارت باد ترا كه اينك اجازه دارى دهان بند و نقاب [1]
مرا ببوسى!
34- و از شدّت غيرتى كه من از روى عزّتِ مرام و مقصد خود داشتم براى
مصونيّت و حفظ او، نفس من بدين كار اجازت نداد.
35- و بنابراين، ما در آن شب بيتوته كرديم همانطوريكه نظر إبداعى و
اقتراحى من بر اين آرزو تعلّق گرفته بود در حاليكه مىديدم مُلك و پادشاهى را كه
مُلك و پادشاهى من است، و زمان را كه غلام و بنده حلقه به گوش من است
______________________________
[1]. لثام در ميان عرب معروف ميباشد و آن عبارت است از دستمالى كه
بر قسمت زيرين چهره، از بينى و دهان و چانه ميگذارند؛ و گاهى مردان و زنان براى
عدم شناسائى اين كار را مىكنند. در «لغت نامه دهخدا» براى آن دو معنى آورده است:
دهان بند؛ روى بند و نقاب.
نام کتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) نویسنده : حسينى طهرانى، سید محمد حسين جلد : 1 صفحه : 659