«اختصاص به تو دارد اى خداى من، وحدانيّت در ذات و اسم قادر صمد كه
به نحو ثبوت و لا ينفكّ از تو قابل جدائى نيست.» [2]
______________________________
[1] صدر فقره 10 از دعاى 28 از «صحيفه كامله سجّاديّة
[2]» سيّد عبد الله شبّر در كتاب «مصابيحُ الانوارِ فى حلِّ
مُشكلاتِ الاخبار» ج 1، ص 191 تا ص 194 از طبع مطبعة الزّهراء- بغداد، به شماره
حديث 27 اين فقره از دعا را از احاديث مشكله شمرده است و فرموده است:
ظاهر اين دعا منافات دارد با اتّفاقى كه اهل توحيد، نفى وحدت
عدديّه را از خداوند تعالى نمودهاند، و عقل و نقل هم دلالت بر نفى دارند؛ به علّت
آنكه حقيقت وحدت عدديّه و معروض آن، هويّات عالم امكان است فَهى قُصارَى الممكنِ
بالذّات، و امّا آنچه بر حقّ تعالى اطلاق مىشود وحدت حقيقيّه است.
و امّا نقل، پس كلام أمير المؤمنين 7 است در برخى از
خطبههاى خود: الْواحِدُ بِلا تَأْويلِ عَدَدٍ، و در برخى از آنها: واحِدٌ لا
بِعَدَدٍ، قائِمٌ لا بِعَمَدٍ؛ و آنچه را كه صدوق در «توحيد» و «خصال» و «معانى
الاخبار» با إسناد خود از شُرَيح بن هانى روايت كرده است كه او گفت:
در روز جنگ جمل يك مرد أعرابى بسوى أمير المؤمنين 7
برخاست و گفت: يا أمير المؤمنين! آيا تو ميگوئى خدا واحد است؟! مردم بر وى حمله ور
شدند و گفتند: اى أعرابى! آيا نمىبينى گرفتاريهاى فكرى را كه امروز أمير المؤمنين
را احاطه كرده است؟! حضرت فرمود: او را واگذاريد به حال خود؛ چرا كه آنچه را كه
أعرابى ميخواهد همان چيزى است كه ما از اين قوم ميخواهيم. سپس فرمود: اى أعرابى!
كلام در اينكه خداوند واحد است بر چهار گونه است؛ دو گونه از آن درباره خدا جائز
نيست، و دو گونه از آن درباره خدا ثابت است.
امّا آن دو گونهاى كه جائز نيست يكى كلام گويندهاى كه ميگويد:
واحد است، و از اين وحدت، وحدت باب أعداد را اراده كرده است. اين جائز نيست. زيرا
كه آنچه ثانى ندارد، در باب اعداد داخل نمىشود. آيا نمىبينى آنكه را كه مىگويد:
إنَّه ثالِثُ ثَلاثَةٍ كافر است. و ديگر آنكه
كلام گويندهاى كه ميگويد: او يكى است از مردم و او اراده نوع از جنس را نموده
است. و اين جائز نيست. به علّت آنكه تشبيه است و پروردگار ما أجلّ از تشبيه است.
و امّا آن دو گونهاى كه وحدت در خدا ثابت است يكى كلام گويندهاى
كه ميگويد: خدا يكى است كه در ميان اشياء شبيهى ندارد؛ چنين است پروردگار ما عزّ و
جلّ. و ديگرى كلام گويندهاى كه ميگويد: خدا أحَدىّ المعنى است يعنى نه در وجود و
نه در عقل و نه در وَهْم قسمت نمىپذيرد؛ خداى ما عزّ و جلّ اينطور است.
و آن معنى اوّلى را كه حضرت نفى نموده است همان وحدت عدديّه است به
معنى آنكه از براى او در نوع خود، ثانى دارد. و آن معنى دوّمى را كه حضرت نفى كرده
است، مراد آنستكه او صنفى در نوع خود نيست. چون در لغت، صنف به معنى نوع اطلاق
ميشود، و همچنين جنس بر نوع اطلاق مىشود همانطور كه به مرد رومى گفته ميشود اين
يكى از مردم است يعنى صنفى از اصناف مردم است. و آن دو معنى از وحدت كه در خدا
ثابت است، اوّل از آنها اشاره به نفى شريك است و دوّم از آنها اشاره به نفى تركيب
است. و به هر حال علماء ما براى توجيه مُفاد اين فقره شريفه وجوهى را ذكر
نمودهاند.- انتهى.
در اينجا مرحوم شُبَّر هشت وجه ذكر ميكند كه بنابر هر يك از آن
وجوه، معنى وَحْدانيّةُ العدد استوار ميشود. و به نظر حقير أحسن آنها وجه هفتم است
كه از فاضل شريف سيّد عليخان مدنى نقل كرده است با توضيح مفصّلى كه مراد اينستكه:
إنَّه لا كَثرةَ فيكَ، أى لا جُزءَ لكَ و لا صفةَ لك تَزيدان علَى ذلِك.
نام کتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) نویسنده : حسينى طهرانى، سید محمد حسين جلد : 1 صفحه : 616