نام کتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) نویسنده : حسينى طهرانى، سید محمد حسين جلد : 1 صفحه : 557
كرامت باشد نشنيديم؛ آنچه ميفرمودند، از
مقامات توحيدى و سير در عوالم معنى بود. فقط به مناسبتى يك روز فرمودند:
من وقتى كه در عَلْوَه دكّان داشتم و پشت كوره مشغول بودم، شخصى كه
از من پنج دينار طلب داشت- و چندين بار هم طلب كرده بود ولى من نداشتم كه به او
بدهم و وعده ميدادم كه در اوّلين زمان امكان ميدهم- ناگهان از طرف راست من آمد و
پول خود را طلب كرد. من ناگهان بدون اختيار تكانى خوردم. فوراً ديدم يك نفر از سمت
چپ من آمد و به من پنج دينار داد. از اين دست گرفتم و از آن دست به طلبكار دادم.
و فرمودند: حرارت بدن من بقدرى بود كه حتماً در زمستان سرد هم بايد
آب سرد و يخ بياشامم. [1] در آن وقتيكه در منزل پدر زن ساكن بوديم، يك شب زمستان
كه من نزد عيالم خوابيده بودم و در بالاى سرم كاسه چينى مملوّ از آب خنك بود،
همينكه برخاستم براى تهجّد، ناگهان بدون اختيار پا بر روى كاسه گذاردم، كاسه شكست
و آبهايش ريخت.
من باز در اينجا يك تكان خوردم كه اى واى! فردا اين مادر زن چه بلائى
بر سر ما خواهد آورد؟!
به مجرّد اين خطور قلبى، ناگهان ديدم كاسه درست شده و با تمام آبهايش
بر سر جاى خود است.
افراديكه استعدادشان در تحمّل مشاقّ و واردات بسيار بود، از آنها
تعريف مىنمودند و ميفرمودند: «فلان كس چكّش خور خوبى دارد». و اين اصطلاح
آهنگرهاست، چون بعضى از اقسام آهن سست و بدون موادّ فولادى
______________________________
[1] تا آخر عمرشان هم تقريباً همينطور بودند. هيچ ديده نشد ايشان
جوراب بپوشند، حتّى در زمستانهاى سرد. هميشه تكمههاى پيراهن و قبايشان باز بود. و
آب سرد و لو در زمستانها براى ايشان مطلوب بود.
نام کتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) نویسنده : حسينى طهرانى، سید محمد حسين جلد : 1 صفحه : 557