نام کتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) نویسنده : حسينى طهرانى، سید محمد حسين جلد : 1 صفحه : 554
مرحوم حدّاد چون به نيازمندى مىرسيد دست در
جيب ميكرد و بدون شماره ميداد؛ و بعضى اوقات هر چه داشت ميداد. ما در مدّت عمر از
ايشان وقتى را نديديم كه پول را بشمارد.
شبى براى مجلس مذاكره (بلّه بران عقد) با جمعى از رفقا، مِنجمله حاج
عبد الجليل و حاج آقا معين و حاج أبو موسى در كربلا به منزل عروس كه ميخواستند او
را براى پسرشان سيّد برهان الدّين خطبه كنند، رفته بودند؛ و ايشان در گوشهاى
نشسته و در حال خود فرو رفته بودند، ناگهان احساس مىكنند كلماتى بطور مبادله ردّ
و بدل مىشود. ميفرمايند: چه ميگوئيد؟!
ميگويند: گفتگو در اينست كه ما ميگوئيم: مهريّه هفتاد دينار باشد،
خانواده عروس ميگويند: هشتاد دينار.
ايشان ميفرمايند: يكصد و پنجاه دينار قرار دهيد! وقتى اين سخن را از
نام کتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) نویسنده : حسينى طهرانى، سید محمد حسين جلد : 1 صفحه : 554