responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) نویسنده : حسينى طهرانى، سید محمد حسين    جلد : 1  صفحه : 481

ايشان، آنگاه با چه لطائفُ الحيَلى و چه رمزهائى كه نه كاسه بشكند و نه دست بسوزد، بايد بعضى از اوقات، آنان را وادار به امرى خلاف طبع و ميلشان بنمايم تا فى الجمله تمكينى پيدا نمايند و راهشان استوار گردد.

آن روياى قالب يخ صحيح بوده است، امّا احساس تشنگى براى رفقا مستلزم صرف نظر از علاقه‌هاى دنيويّه و انفاق مال و وقت و عِرْض و آبرو در راه خداست و اينها راضى نمى‌شوند، فلهذا با وجود تشنگى، احساس آنرا نمى‌كنند، و احساس لزومِ نوشيدن آب سرد و گوارا و ماء مَعين را نمى‌نمايند. و به قدرى اين مسأله روشن، و طرفين ميزان دقيق است كه انسان تعجّب مى‌نمايد.

براى ايّام عاشورا كه رفقا از بغداد و كاظمين عليهما السّلام به كربلا مشرّف مى‌شدند، يكى از رفقا به نام حاج حسن أبو الهَوى‌ براى ايشان يك حلب روغن به عنوان هديه مى‌آورد. و درِ خانه ايشان كه ميخواسته است وارد شود و روغن را تسليم كند يكى از اولاد آقا از قبول آن امتناع مى‌ورزد. در همين كشمكش مى‌باشند كه آقا از زيارت مراجعت مى‌كنند و درِ منزل به اينها برخورد مى‌نمايند، و چون إصرار أبو الهَوى را از طرفى و عدم پذيرش آنرا از طرف پسرشان مى‌بينند، إذن قبول ميدهند و حلب روغن را او تحويل ميدهد.

يك شب قبل از اين، يكى از رفقا در خواب ديده بود كه: در منزل آقا سفره‌اى است گسترده و انواع أطعمه و أشربه و فواكه لذيذه موجود است، و جميع رفقا گرداگرد آن نشسته و مشغول تناول مى‌باشند.

در اينحال حاج حسن أبو الهوى وارد مى‌شود و ميخواهد به سر سفره بنشيند و تناول كند، جا نيست. از هر طرف ميگردد، رفقا چنان متّصل به هم نشسته بودند كه نه جا براى وى بود و نه اينان جا مى‌دادند.

در اينحال آقاى حدّاد دست أبو الهوى را گرفت و با فشار داخل در زمره‌

نام کتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) نویسنده : حسينى طهرانى، سید محمد حسين    جلد : 1  صفحه : 481
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست