«و ما در ماه رجب به يك مرد از آنان كه در خانهاش مقيّد و محبوس شده
بود، و آن حالت او را در خانهاش محبوس و زندانى نموده بود برخورد كرديم. و او
فروشنده هويج و سبزيجات عمومى بود. مطلبى ميان ما و او واقع نشد مگر اينكه من از
حال او از او پرسش نمودم، او به من از كيفيّت حالش خبر داد به همانگونهاى كه من
علم داشتم؛ و آن مرد خبر ميداد مرا از عجائبى.
من از وى پرسيدم: آيا از آن مشاهدات براى تو اينك علامتى درباره چيزى
باقى مانده است؟! گفت: آرى! براى من از جانب خدا نشانهاى است درباره رافضيان به
خصوص، كه من آنها را به صورت سگ مىبينم، و ابداً از من پنهان نمىباشند. (محيى
الدّين ميگويد:) و جمعى از آنها كه پنهان بودند و اهل سنّت آنان را نمىشناختند،
به دست او برگشتند، إلّا اينكه در ميان ايشان مردمان عادلى بودند كه چون بر او
وارد شدند و او از آنها إعراض كرد و ايشان را از امرشان آگاه ساخت، توبه كردند و
بازگشتند و گواهى دادند به صحّت آنچه را كه از ايشان خبر داده است از مطالبى كه يك
نفر از غير آنان آگاهى از آن
نام کتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) نویسنده : حسينى طهرانى، سید محمد حسين جلد : 1 صفحه : 444