responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) نویسنده : حسينى طهرانى، سید محمد حسين    جلد : 1  صفحه : 341

چنانكه شيخ محمّد بن أبى جمهور در بعضى از مؤلّفات خود آورده كه: شخصى از سنّيان در دمشق همسايه زنى بيوه بود و مشاهده نمود كه مردى غريب همه روزه به خانه آن زن مى‌آيد. از او پرسيد كه: وجه آمدن تو به خانه اين زن چيست؟! گفت: او را نكاح متعه كرده‌ام. چون آن شخص سنّى اين از او شنيد، عِرْق عصبيّت او بجوش آمده فى الحال او را بگرفت و مو كشان او را به بازار آورد و فرياد كرد كه: بيائيد اى مسلمانان كه رافضى مستحِلّ متعه را گرفته‌ام؛ و از هر طرف جمعى كثير از سنّيان بر او جمع شدند، و آن غريب بيچاره را گرفته پيش قاضى بردند.

قاضى پرسيد كه با اين مرد غريب چكار داريد؟! گفتند: ميگويد كه من زنى را كه به همسايه فلان است به نكاح متعه كرده‌ام.

پس يكى از نائبان قاضى كه در باطن شيعى مذهب بود برخاست و به قاضى گفت كه مرا اذن ميدهيد كه در خلوت از او اقرار بگيرم؟! قاضى او را اذن داد. آنگاه نائب او را به خلوت برده با او گفت كه اگر خلاصى خود را ميخواهى بايد كه پيش قاضى بگوئى كه: من زنا كرده‌ام. و بعد از آن نزد قاضى آمده گفت كه اين مرد غريب، مظلوم است و آنچه او ميگويد غير آنستكه اين جماعت ميگويند.

پس قاضى صورت حال از آن مرد پرسيد. چون به تعليم نائب اعتراف به زنا نمود، قاضى او را رها كرد و آن جماعت كه او را آورده بودند دست از او برداشتند و اظهار معذرت نمودند كه ما از او شنيده بوديم كه مى‌گفت متعه كرده‌ام، و اگر مى‌گفت زنا كرده‌ام متعرّض او نمى‌شديم.

آنگاه آن جماعت متفرّق شدند، و آن مرد غريب بيچاره بواسطه اعتراف به زنا از شرّ ايشان خلاصى يافت. وَ لِلَّهِ دَرُّ الْقائِلِ؛ بَيْتٌ‌

: زِنآؤُكُمُ تَعْفونَ عَنْها وَ مَنْ أتَى‌

إلَيْكُمْ مِنَ الْمُسْتَمْتِعينَ قَتَلْتُمُ‌

نام کتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) نویسنده : حسينى طهرانى، سید محمد حسين    جلد : 1  صفحه : 341
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست