responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) نویسنده : حسينى طهرانى، سید محمد حسين    جلد : 1  صفحه : 275

مهرآباد طهران بردند، و پدر پير و اقوام و آشنايان و دوستان براى توديع آمده بودند، و حالت ضعف و نقاهت و عدم تمكّن از بالا رفتن از پلّه‌هاى نردبان طيّاره، حقّاً سيرى را در معجزه حضرت امام رضا 7 خواهيد نمود؛ و شرحش گفتنى نيست.

جوان به لندن ميرسد و در ظرف چند روز به اتريش ميرود، و در معروفترين بيمارستان چشم آنجا تحت نظر همان طبيب بسترى مى‌شود. او هم ميگويد: قابل عمل نيست. ولى با دستگاههائى كه چشم را در مى‌آورده‌اند و داروهائى در بن چشم ميريخته‌اند، و بالاخره با عمليّاتى كه به عمليّات فيزيكى أشبه بود تا عمليّات شيميائى و داروئى، خواسته بودند تا شايد آن لكّه را بردارند؛ و نشد.

دو ماه تمام اين جوان در آنجا بود و معالجه نشد. تازه يك علّت ديگر هم بر چشم اضافه شد، و آن اين بود كه حدقه چشم در كاسه جاى خود را عوض كرد يعنى سياهى به درون رفت و سفيدى چشم ظاهر شد. و طبيب گفته بود: نهايت كارى را كه ميتوانيم بكنيم آنهم با دارو و طول مدّت آنستكه وضع چشم را به حالت اوّليّه بازگردانيم؛ و امّا بينائى و بازگشت نور براى من محال است.

اين مطالبى است كه خود جوان پس از مراجعت براى من بيان كرد، فلهذا براى روشن بودن جريان در اينجا معروض ميدارم.

جوان گفت: خدمتكاران آن بيمارستان كه غالباً دختران راهب و تارك دنياى نصارى بودند، همه به حال من رقّت آورده بودند؛ ولى بيچارگان چه كنند؟ كارى از دستشان ساخته نيست.

تا در شبى كه رفيق همراه من براى كار شخصى خود به لندن رفته بود تا بازگردد و وسائل مراجعت مرا ترتيب دهد، من برخاستم و نماز زيادى خواندم و سپس گفتم: يا عَلىَّ بْنَ مُوسَى الرّضا! تو شاهدى كه من در كارهاى مهمّ به‌

نام کتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) نویسنده : حسينى طهرانى، سید محمد حسين    جلد : 1  صفحه : 275
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست