نام کتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) نویسنده : حسينى طهرانى، سید محمد حسين جلد : 1 صفحه : 274
اطراف مژگانها را شوره فراوانى فرا مىگرفت
و به اصطلاح چشم مىمُرد. و أطبّاء گفته بودند: محتمل است اين كسالت به چشم ديگر
هم سرايت كند؛ و آثار و علائم بروز اين مرض در چشم ديگر هم كم كم ظاهر مىشد.
دوّم: بواسطه رقّت فوق العاده خون در اثر استعمال دواها، از زير
لثهها خون زياد مىآمد.
سوّم: حال تشنّج و لرزه دست ميداد، و در شبانه روز مرتّباً مىلرزيد.
و در بعضى اوقات پنج دقيقه، و ده دقيقه، تا نيم ساعت هم به شدّت بدن متشنّج مىشد.
اين جوان قوى و متمكّن در خانه افتاد و نيرو در بدنش نماند. در خانه
او كه آن زمان خانه پدرش بود، در تمام اوقات شبانه روز صداى گريه به قدرى از ارحام
و متعلّقين وى بلند مىشد كه به خانه همسايه ميرفت. و پيوسته اقوام و ارحام كه به
ديدن و ملاقاتش ميرفتند، عيناً مثل مجلس عزا، كار واردين و اهل منزل جميعاً يكسره
گريه بود.
اين جوان بواسطه اين عوارض، حال روحى خود را از دست داده بود، و ديگر
داراى اراده و اختيار و مركز تصميم گيرى نبود. به هر جا مىبردند و هر چه با او
ميكردند، بدون اختيارش بود؛ و اتّفاقاً عيال و اولاد هم داشت.
در آن زمان افراد محيط بر او تصميم گرفتند وى را يا به اسپانيا و يا
به اتريش بفرستند؛ زيرا كه طبيب مشهور جهانى چشم فقط دو نفر مشهور در اين دو كشور
بودند. و بعد از مشورت اتريش را ترجيح دادند. و براى گذرنامه وى سعى كردند، بزودى
تهيّه شد. از طهران با طيّاره به لندن رفت، تا با يكى از جوانان آشنا و محصّل
ايرانى آنجا به اتريش بروند؛ و وقت قبلى هم از آن طبيب گرفته شد.
اگر ميخواهيد تصوّر كنيد روزى را كه اين جوان را با اين وضع به
فرودگاه
نام کتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) نویسنده : حسينى طهرانى، سید محمد حسين جلد : 1 صفحه : 274