نام کتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) نویسنده : حسينى طهرانى، سید محمد حسين جلد : 1 صفحه : 240
يزيد گفت: پدرم گفت: پدرم و مادرم به فدايت!
آيا وى نيز پسرى پس از خود خواهد داشت؟!
فرمود: آرى؛ و پس از آن گفتار را قطع نمود.
يزيد ميگويد: سپس من حضرت أبا الحسن موسى بن جعفر عليهما السّلام را
بعد از اين واقعه ديدار كردم و گفتم: پدرم و مادرم فدايت گردد! من ميخواهم به من
خبر دهى به مانند همان چيزهائى را كه پدرت به من خبر داد!
فرمود: پدرم 7 در زمانى بود كه شدّت و تقيّه مثل اين زمان
نبود. يزيد گفت: كسيكه از تو چنين جوابى را بپسندد و قانع شود، بر او لعنت خدا
باد!
حضرت خنديدند و سپس گفتند: اى أبو عِمارة، من به تو خبر ميدهم: از
منزلم كه بيرون آمدم، در ظاهر همه پسران خود و از جمله آنان علىّ را وصىّ خود قرار
دادم؛ امّا در باطن فقط علىّ را وصىّ نمودم. من رسول خدا را در خواب ديدم كه أمير
المؤمنين عليهما السّلام هم با او بود؛ و با وى انگشترى بود، و شمشيرى، و عصائى، و
كتابى، و عِمامهاى.
من گفتم: اينها چيست؟ رسول اكرم فرمود: امّا عِمامه عبارت است از
قدرت و سلطنت خداوند تعالى؛ و امّا شمشير عبارت است از عزّت خدا؛ و امّا كتاب
عبارت است از نور خدا؛ و امّا عصا عبارت است از قوّت خدا؛ و امّا انگشترى عبارت
است از جامع اين امور.
سپس رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم فرمود: امر ولايت و امامت
به سوى پسرت علىّ خارج مىشود.
يزيد گفت كه حضرت فرمود: اى يزيد! اين مطالب امانت است در نزد تو،
كسى را از آن خبردار مكن مگر مرد عاقلى، يا بندهاى را كه خداوند دل وى را در بوته
ايمان آزمايش نموده است، يا مرد راست و درستى را؛ و بر
نام کتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) نویسنده : حسينى طهرانى، سید محمد حسين جلد : 1 صفحه : 240