و از طرفى هم شدّت حالات روحانى و بهره بردارى از محضر حضرت آقاى
قاضى به من اجازه جمع و ذخيره مال و يا ردّ فقير و محتاج و يا ردّ تقاضاى نسيه
مشترى و أمثالها را نميداد، و حالم بدينطور بود كه خلاف آن برايم ميسور نبود.
دستور آية الله قاضى به صبر و تحمّل در آزارهاى مادر زن
عيال من هم تحمّل و صبر ميكرد، ولى بالاخره صبر و تحمّلش محدود بود.
چندين بار خدمت آقاى قاضى عرض كردم: اذيّتهاى قولى و فعلى امّ الزّوجه به من به
حدّ نهايت رسيده است و من حقّاً ديگر تاب صبر و شكيبائى آنرا ندارم، و از شما
ميخواهم كه به من اجازه دهيد تا زنم را طلاق بدهم.
مرحوم قاضى فرمودند: از اين جريانات گذشته، تو زنت را دوست دارى؟!
عرض كردم: آرى!
فرمودند: آيا زنت هم ترا دوست دارد؟! عرض كردم: آرى!
فرمودند: ابداً راه طلاق ندارى! برو صبر پيشه كن؛ تربيت تو به دست
زنت مىباشد. و با اين طريق كه ميگوئى خداوند چنين مقرّر فرموده است كه: ادب تو به
دست زنت باشد. بايد تحمّل كنى و بسازى و شكيبائى پيشه گيرى!
من هم از دستورات مرحوم آقاى قاضى ابداً تخطّى و تجاوز نمىكردم، و
آنچه اين مادر زن بر مصائب ما مىافزود تحمّل مىنمودم. تا يك شب تابستان كه چون
پاسى از شب گذشته بود، از بيرون خسته و فرسوده و گرسنه و تشنه به منزل آمدم كه در
اطاق بروم، ديدم مادر زنم كنار حوضچه عربى داخل منزل