نام کتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) نویسنده : حسينى طهرانى، سید محمد حسين جلد : 1 صفحه : 173
آزار و اذيّتهاى قولى و فعلى مادر زن
مرحوم حدّاد كه بيشتر بجهت فقر ايشان بوده است
پدر عيال ايشان: حسين أبو عَمْشَه بسيار به ايشان علاقمند بود، ولى
مادر عيال ايشان بر عكس، ايشان را نه تنها دوست نداشت بلكه از انواع و اقسام
آزارهاى قولى و اذيّتهاى فعلى آنچه از دستش مىآمد دريغ نمىنمود؛ و زنى قوىّ
البُنيَه، و بَذىّ اللسان، و از قبيله جَنابىهاى عرب، و زنى شجاع و دلدار بود
بطوريكه از ترس وى شبها مردى حقّ نداشت از نزديك منزل وى عبور كند؛ و براى حفظ
عائله و دخترانش تا اين حدّ ايستادگى داشت. و احياناً اگر كسى عبور ميكرد، خودش به
تنهائى مىآمد و حساب آن عابر را ميرسيد.
ميفرمودند: در ميان اطاق آنها و اطاق ما در اين طرف، گونىهاى برنج
عنبر بو و حلبهاى روغن به روى هم چيده بود؛ و نه تنها از آنها به ما نميدادند،
بلكه اين مادر زن كه نامش نَجيبه بود، تعمّد داشت بر اينكه مرا در شدّت و عُسرت
ببيند و گوئى كيف ميكرد. ما با عيالمان لحاف و تشك نداشتيم، و بعضى اوقات در مواقع
سرما نيمى از زيلو را به روى خود بر ميگردانديم.
و با اينكه مرتّباً دنبال كار هم ميرفتم ولى كثرت مراجعين از فقرا و
مشتريهاى بسيار كه مرا شناخته بودند و جنس را نسيه مىبردند و بعضاً وجه آنرا هم
نميدادند و مخارج شاگرد كه هر چه ميخواست بر ميداشت، ديگر پولى براى من باقى
نمىگذارد مگر غالباً 100 فلس يا 50 فلس كه فقط براى نان و نفت و لوله چراغ و
أمثالها بود؛ و ماهها مىگذشت و ما قادر نبوديم براى عائله خود در اين طرف قدرى گوشت
تهيّه كنيم.
و عمده علّت ناراحتى اين زن با من قضيّه فقر بود كه به نظر وى بسيار
زشت مىنمود؛ و با اين وضعى كه ملاحظه مىنمود و مىبايد مساعدتى كند، و در نهايت
تمكّن و ثروت هم بودند، بر عكس سعى ميكرد تا چيزى از ما را فاسد
نام کتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) نویسنده : حسينى طهرانى، سید محمد حسين جلد : 1 صفحه : 173